I fell in love with someone P
"I fell in love with someone'' (P131)
CHAPTER : 2
ا.ت" نیمه شب از خواب بیدار شدم که صدای در رو شنیدم که یه نفر داشت میومد خودم رو سریع به خواب زدم که یه نفر داشت میومد سمتم وقتی حس کردم کنارم هست از صداش تشخیص دادم که خود جونگکوکه.... اون بوسه ها حرف هاش...راستش....حرفی که گفت...«قول میدم همه چی برات درست کنم»....احساس روشنی بهم دست داد که آیا واقعا به قولش عمل میکنه یا نه؟
وقتی حس کردم تو هوام فهمیدم که منو برآید بغل کرد که همون لحظه یهو به خواب رفتم و نفهمیدم چیشد ...
ویو یونا :
سوا : یونا....یونا بیدار شو دیگه
یونا : هاااااااا*خواب*
سوا : بابا بیدار شو دیگه توهم*داد*
یونا : زهرمار چیشده؟
سوا : ا.ت کجاست؟
یونا : چه میدونم بزار بخوابم حداقل
سوا : احمق ا.ت نیستش از دیشب تو دیگه چجور خواهری هستی
یونا : .......
سوا : تورو میکشم دارم میگم ا.ت از دیشب نیستتتتتتتتتتتت
یونا : چییییییییی
سوا : خدارو شکر فهمیدی تو ندیدیش؟
یونا : یعنی چی وایسا بهش زنگ بزنم.
یونا شروع کرد به زنگ بزن که صدای زنگ گوشی ا.ت کنار خودشون شنیدن که فهمیدن ا.ت گوشیش اینجا جا گذاشته
یونا : .........
سوا : .........
کیونگ : چی....شد؟!
جی سوک : یعنی اینکه......*جیغغغغغغغغغ*
سوا : چه مرگته؟
جی سوک : اون....سَر....قطع...شدست؟*با دست اشاره کرد به اون سمت*
وقتی همه برگشتن سمتش با دیدن یه سر قطع شده انگار زندگی برا اونا متوقف شد که یونا لحظه ای افتاد....
سوا و کیونگ : یونا!!!!*نگران*
یونا : خوا....هر....م
سوا : یونا نگران نباش اون نیست ا.ت رو پیدا میکنیم آروم باش
یونا : پدرم راست میگفت*بغض*
جی سوک : یعنی چی یعنی ا.ت الان....
کیونگ : خفه شو همچین چیزی نیست احتمالا شاید رفته دور بزنه گوشیش جا گذاشته الانی که بیاد
جی سوک : چی چرت پرتی واسه خودت فراهم میکنی اونجا یه سر قطع شده هست و کلی شایعه شده تو جنگل های سئول کلی جنازه پیدا میشه الآنم تو جنگل سئولیم و ا.ت از دیشب نیستش و گوشیش هم.....یا مسیح
یونا : وای من جواب پدرم چی بدم *گریه*
سوا : باید کل جنگل پیدا کنیم هر کدوم برید یه سمتی و علامت هم بزنید تا گم نشید...پاشو یونا.
از زبان ا.ت :
داشتم با خودم فکر میکردم چطور از صدای جونگکوک نتونستم تشخیص بدم پشت اون نقاب جونگکوک هست....نسبت به هفت ماه پیش جذاب تر شده..یعنی جونگکوک فراموش کردم که نتونستم از صدای او تشخیص بدم یا چون استرس داشتم؟ اههههه حتی گوشیم هم اونجا جا گذاشتم مطمئنم یونا و کیونگ جی سوک، سوا نگرانم میشن ولی حتی اگه گوشیم دستم بود جونگکوک مطمئن بودم ازم میگرفتش....صدای باز شدن در رو شنیدم که جونگکوک اومد داخل نگاهی به سینی کنارم افتاد....و حالت چهرش ناراضی اومد...
کوک : چرا صبحونت نخوردی؟
ا.ت : منتظر موندم تا...
ادامه داره
CHAPTER : 2
ا.ت" نیمه شب از خواب بیدار شدم که صدای در رو شنیدم که یه نفر داشت میومد خودم رو سریع به خواب زدم که یه نفر داشت میومد سمتم وقتی حس کردم کنارم هست از صداش تشخیص دادم که خود جونگکوکه.... اون بوسه ها حرف هاش...راستش....حرفی که گفت...«قول میدم همه چی برات درست کنم»....احساس روشنی بهم دست داد که آیا واقعا به قولش عمل میکنه یا نه؟
وقتی حس کردم تو هوام فهمیدم که منو برآید بغل کرد که همون لحظه یهو به خواب رفتم و نفهمیدم چیشد ...
ویو یونا :
سوا : یونا....یونا بیدار شو دیگه
یونا : هاااااااا*خواب*
سوا : بابا بیدار شو دیگه توهم*داد*
یونا : زهرمار چیشده؟
سوا : ا.ت کجاست؟
یونا : چه میدونم بزار بخوابم حداقل
سوا : احمق ا.ت نیستش از دیشب تو دیگه چجور خواهری هستی
یونا : .......
سوا : تورو میکشم دارم میگم ا.ت از دیشب نیستتتتتتتتتتتت
یونا : چییییییییی
سوا : خدارو شکر فهمیدی تو ندیدیش؟
یونا : یعنی چی وایسا بهش زنگ بزنم.
یونا شروع کرد به زنگ بزن که صدای زنگ گوشی ا.ت کنار خودشون شنیدن که فهمیدن ا.ت گوشیش اینجا جا گذاشته
یونا : .........
سوا : .........
کیونگ : چی....شد؟!
جی سوک : یعنی اینکه......*جیغغغغغغغغغ*
سوا : چه مرگته؟
جی سوک : اون....سَر....قطع...شدست؟*با دست اشاره کرد به اون سمت*
وقتی همه برگشتن سمتش با دیدن یه سر قطع شده انگار زندگی برا اونا متوقف شد که یونا لحظه ای افتاد....
سوا و کیونگ : یونا!!!!*نگران*
یونا : خوا....هر....م
سوا : یونا نگران نباش اون نیست ا.ت رو پیدا میکنیم آروم باش
یونا : پدرم راست میگفت*بغض*
جی سوک : یعنی چی یعنی ا.ت الان....
کیونگ : خفه شو همچین چیزی نیست احتمالا شاید رفته دور بزنه گوشیش جا گذاشته الانی که بیاد
جی سوک : چی چرت پرتی واسه خودت فراهم میکنی اونجا یه سر قطع شده هست و کلی شایعه شده تو جنگل های سئول کلی جنازه پیدا میشه الآنم تو جنگل سئولیم و ا.ت از دیشب نیستش و گوشیش هم.....یا مسیح
یونا : وای من جواب پدرم چی بدم *گریه*
سوا : باید کل جنگل پیدا کنیم هر کدوم برید یه سمتی و علامت هم بزنید تا گم نشید...پاشو یونا.
از زبان ا.ت :
داشتم با خودم فکر میکردم چطور از صدای جونگکوک نتونستم تشخیص بدم پشت اون نقاب جونگکوک هست....نسبت به هفت ماه پیش جذاب تر شده..یعنی جونگکوک فراموش کردم که نتونستم از صدای او تشخیص بدم یا چون استرس داشتم؟ اههههه حتی گوشیم هم اونجا جا گذاشتم مطمئنم یونا و کیونگ جی سوک، سوا نگرانم میشن ولی حتی اگه گوشیم دستم بود جونگکوک مطمئن بودم ازم میگرفتش....صدای باز شدن در رو شنیدم که جونگکوک اومد داخل نگاهی به سینی کنارم افتاد....و حالت چهرش ناراضی اومد...
کوک : چرا صبحونت نخوردی؟
ا.ت : منتظر موندم تا...
ادامه داره
- ۲۱.۴k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط