I fell in love with someone P

"I fell in love with someone'' (P129)
CHAPTER : 2

جونگکوک : چرا رفتی عمارت پدرت؟
ا.ت : چی!!*تعجب*
جونگکوک : تعجب نداره و همینطور چرا رفته بودی جنگل ؟؟
از جام بلند شدم و درست مقابل او ایستادم و با جدی بهش گفتم....
ا.ت : جونگکوک معلوم هست چی میگی؟
اونم بلند شدم و مقابل من وایساد.
جونگکوک : چیو معلوم هست چی میگم این همه ماه ازم انتظار داشتی فراموشت کنم؟*کمی بلند تر*
ا.ت : داری دیونم می‌کنی تو این همه ماه واسم جاسوسی کردی که من تو عمارت پدرم بودم و خودت برا من مخفی نشون دیدی*داد*
جونگکوک : رو سر من داد نزن ا.ت*عربده*
ا.ت : می دونم....می دونم...که تهیونگ خبر های منو به تو میگه
جونگکوک : ا.ت.....
ا.ت : تو....واقعا...یه عوضی هستی!!!
میدونستم همچین حرفی جلو جونگکوک خوشی خوبی نداره(پس بر وفاتحت خوندست)
نزدیکم اومد و یهو منو از پشت موهام محکم گرفت و خودش بهم نزدیک کرد...
ا.ت : ول....م...کن*داد*
جونگکوک : میشه...دوباره اون کلام کوتاهی که گفتی رو تکرار کنی *عصبانی،اروم*
ا.ت: جونگکوک خواهش میکنم ولم کن *بغض*
جونگکوک : زنیکه هرزه چرا لال شدی*عربده*
ا.ت : هَ....هَر....زه؟*بغض*

راوی : انگار جونگکوک تازه متوجه شده بود که به ا.ت چی گفته پس سریع موهای اونو ول کرد و تو آغوش خودش محکم کشید.(خیلی خب حالا از داستان ترکی داره تبدیل به داستان سیدراما و کیدراما میشه)

ا.ت" سریع از بغلش اومدم و خواستم بهش سیلی بزنم ولی مانعم شد....پس داد زدم....
ا.ت : ولم کن عوضی*داد،گریه*
کوک : ا.ت من معذرت می‌خوام میشه آروم میشی
ا.ت : پس کن جونگکوک*گریه*
کوک : ا.ت از دهنم پرید لطفا منو ببخش
ا.ت : جونگکوک ساکت شو...خودم شنیدم تو به من چی گفتی...تو فقط...
کوک : هیس
ا.ت : ..........

جونگکوک یهو با خشم از جاش بلند شد و به سمت در خروجی رفت منم بلند شدم در دستگیره رو فشردم ولی قفل بود لعنتی میدونستم *داد*
رفتم تمام پنجره هارو چک کردم ولی هر کدوم قفل بود...پس میخواست منو زندانی کنه...
هیچ کاری نکردم پس....فقط نشستم رو کاناپه دراز کشیدم...تا منتظر بمونم سریع بیاد ولی ندیدم بیاد بیشتر از 40 دقیقه گذشت که کم کم چشام به خواب رفت....

ویو صبح :
ا.ت" صبح که چشامو باز کردم دیدم تو تخت بودم به دور برم نگاه کردم پس هنوز اینجا اتاق جونگکوکم...ولی من تو کاناپه خوابیده بودم که....
بلند شدم رفتم سمت در ببینم باز هست یا قفل؟ وقتی دستگیره رو کشیدم در باز شد...
عجیبه که قفل باز کرده...دیشب که دیدم قفل کرده بود از اتاق خارج شدم که جونگکوک دیدم که سینی به دست داشت و میومد سمت من.
کوک : good morning ؛ زود بیدار شدیا خواستم بیدارت کنم
ا.ت : لازم نکرده*سرد*
از کنارش رد شدم که دستم گرفت خواستم دستم از رو دستش بکشم ولی...ادامه داره


گایز تو پارت ۱۲۸ یه تغییرات کوچیکی ایجاد کردم چون قبلش زیاد شبیه تیزر فصل نبود.
دیدگاه ها (۷)

"I fell in love with someone'' (P130)CHAPTER : 2از کنارش رد ...

"I fell in love with someone'' (P131)CHAPTER : 2ا.ت" نیمه شب...

"I fell in love with someone'' (P128)CHAPTER : 2با حرفش دیگه...

"I fell in love with someone'' (P127)CHAPTER : 2و اون صدای ج...

هرزه ی حکومتی پارت ۵ بیدار شدم...تو اتاق بودم رفتم سمت در دس...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط