ادامه پست قبل
ادامه پست قبل
مهرداد من گیر افتادم میخوام بیام بیرون اما نمیشه سپس بسمت در رفتم و هرچی مشت و لگد زدم خبری نشد
تا اینکه صدایی روح مانند و زمخت گفت:تازه اومدی به این زودی میخوای بری
با سرعت برق برگشتم و یکدفعه سر جام خشک شدم انگار یک پارچ آب یخ روی سرم ریخته باشند تنم مثل بید شروع به لرزیدن کرد
لبم بسته و دهانم قفل شده بود روی تخت دختر روحی جسد گونه و سوخته
با هاله ای آتشین بصورت وحشتناکی بهم نگاه میکرد و لبخند میزد
و گفت: تو منو احضار کردی همین چند دقیقه ی پیش
میخواستی بدونی چطوری مردم هان؟
منم مثل تو یک روحو احظار کردم یک روح خبیث از اعماق جهنم
ازاون خواستم تا از آنجا برایم بگه اما چیزی نگفت همینطور ادامه دادم
تا اینکه عصابانی شد و با حرارت جهنم من آتیش زد و از پشت بوم به پایین انداخت
سپس خنده شیطانی کرد و از تخت بلند شد و طوری که در هوا پرواز میکرد بسمت من اومد و به حرفش ادامه داد
ادامه پست بعد نظر فراموش نشه!!
#ترسناک#وحشتناک#جن#ارواح#همزاد#تسخیر#شیاطین#پری#دیو
مهرداد من گیر افتادم میخوام بیام بیرون اما نمیشه سپس بسمت در رفتم و هرچی مشت و لگد زدم خبری نشد
تا اینکه صدایی روح مانند و زمخت گفت:تازه اومدی به این زودی میخوای بری
با سرعت برق برگشتم و یکدفعه سر جام خشک شدم انگار یک پارچ آب یخ روی سرم ریخته باشند تنم مثل بید شروع به لرزیدن کرد
لبم بسته و دهانم قفل شده بود روی تخت دختر روحی جسد گونه و سوخته
با هاله ای آتشین بصورت وحشتناکی بهم نگاه میکرد و لبخند میزد
و گفت: تو منو احضار کردی همین چند دقیقه ی پیش
میخواستی بدونی چطوری مردم هان؟
منم مثل تو یک روحو احظار کردم یک روح خبیث از اعماق جهنم
ازاون خواستم تا از آنجا برایم بگه اما چیزی نگفت همینطور ادامه دادم
تا اینکه عصابانی شد و با حرارت جهنم من آتیش زد و از پشت بوم به پایین انداخت
سپس خنده شیطانی کرد و از تخت بلند شد و طوری که در هوا پرواز میکرد بسمت من اومد و به حرفش ادامه داد
ادامه پست بعد نظر فراموش نشه!!
#ترسناک#وحشتناک#جن#ارواح#همزاد#تسخیر#شیاطین#پری#دیو
۱۰.۶k
۰۹ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.