ادامه پست قبل

ادامه پست قبل

خوب آقای نترس

حالا نوبت تو که با من بیایی بعد فریادی کشید و آتش تمام خونه رو پر کرد!
از شدت درد به خودم پیچیدم تمام وجودم آتیش بود
منو با خودش به پشت بام برد و همین که بسمت لبه پشت بوم رسیدیم نا پدید شد و گفت بیا دنبالم منم با سرعت به حیاط افتادم و همه جا سیاه شد! یکدفعه با صدای مهرداد از جا پریدم
مهرداد:چیه چت شده چرا داد بیداد میکنی پاشو
هیکلم خیس عرق شده بود و داشتم یخ میزدم
در حالی که قلبم تند تند میزد و نفس نفس میزدم گفتم : چی شده ؟
مهردادگفت: از من میپرسی ؟
هی داشتی میگفتی آتیش آتیش سوختمو....... سریع گفـتم: دیشب چی شد؟
مهرداد گفـت: بابا مثلینکه حالت خیلی بده
یادت نیست قرار شد برای رو کم کنی احظار روح کنی که بهونه کردی
و گفتی بزار باسه فردا حالا هم باید احظار کنی مگه نگفتی نمیترسم
سریع سرش داد زدم: دروغ گفتم نمیترسم!
همه میترسن دیگه هم احظار روح نمیکنم مهرداد خنده ی پیروزمندانه کرد
و گفت: میدونستم چاخان میکنی
کنارش زدمو گفتم: هر طور دوست داری فکر کن حالا برم صبحانه حاظر کنم تا از گشنگی نمردیم.

پایان نظر فراموش نشه!!
#ترسناک#وحشتناک#جن#ارواح#همزاد#تسخیر#شیاطین#پری#دیو
دیدگاه ها (۱۵)

_____________ترسناکترین داستان های چندخطی با صدای چند ضربه ب...

بختک چیست؟بختک یا فرنجک یا فلج خواب به حالت ناتوانی در انجام...

ادامه پست قبلمهرداد من گیر افتادم میخوام بیام بیرون اما نمیش...

ادامه پست قبلمونده بودم کلیدش کجاست؟ که نور چراغ قوه روی پله...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط