ادامه پست قبل

ادامه پست قبل

مونده بودم کلیدش کجاست؟ که نور چراغ قوه روی پله های پشت بام افتاد و کلید زنگ زده نمایان شد آن را داخل قفل انداختم و درو باز کردم
در با صدایی ناله کنان باز شد نور ضیف ماه کمی داخل اتاق خوف دختر
را روشن کرد فکر اینکه دوهفته پیش یکی اینجا سوخته و مرده
مثل خوره مغرم را میخورد همین که قدم داخل اتاق گذاشتم
در بسته شد و عرق سردی از پیشانیم سرازیر شد با احتیاط قدم برداشتم
و بسمت آینه قدی و بزرگ دخت رفتم و داخلش به چهره ی رنگ پریده خودم
نگاه انداختم یک لحظه یک نور سفید با حاله آتشین داخل آینه افتاد که باعث شد
قلبم یکدفعه بایسته سریع برگشتم اما چیزی پشتم نبود دوباره به
آینه نگاه کردم خبری از آن نبود با خیالی آسوده گفتم: چه خیالاتی
سپس به سمت پنجره رفتم اما پنجره هم باز نمیشد
محکم به شیشه کوبیدم تا توجه مهردادو جلب کنم اما انگار نه انگار
فریاد زدم : مهرداد صدامو میشنوی اما خبری نبود!

ادامه پست بعدی نظر فراموش نشه!!
#ترسناک#وحشتناک#جن#ارواح#همزاد#تسخیر#شیاطین#پری#دیو
دیدگاه ها (۲)

ادامه پست قبلمهرداد من گیر افتادم میخوام بیام بیرون اما نمیش...

ادامه پست قبلخوب آقای نترسحالا نوبت تو که با من بیایی بعد ف...

ادامه پست قبلهنوز چیزی از فراخوندنروح نگذشته بود که صدایی از...

داستان«مرگ»سلام من محسن ربیعی هستم 24 سالمه ساکن کرج از بچگی...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط