من عاشقت شدم رئیس
من عاشقت شدم رئیس
Part:11
"3ماه بعد"
'ویو هایجین'
از شرکت استفعا دادم و اومدم بیرون!
رفتم آمریکا اونجا مدل شدم.بینا با یونگی نامزد کرد و من نتونستم نامزدیش باشم خیلی ازش عذر خواهی کردم و قراره ۴روز دیگه عروسی کنن ایندفعه خواستم واقعاا ناراحتش نکنم.پس اومدم اتاق رئیسم
هایجین:رئیس من واقعا ی کار خیلی مهمی تو کره دارم لطفا میشه حداقل برای یک هفته برم اونجا؟
رئیس چوی:حتما فقط یک هفته اوکی؟
هایجین:یس ممنونم
رئیس چوی:میتونی بری*لبخند*
میدونستم رئیس قبول میکنه.چون روم کراش بود.خودش بهم اعتراف کرده بود ولی مت قبول نکردم از رئیس خوشم نمیومد یک بد قیافه ی بزدل بود حتا نمیتونست توی دعوا از خودش دفاع کنه
' پرش زمانی به دعوا'
رئیس چوی:توروخدا ولم کنین من پول میدم بهتون توروخدا منو نزنین
پسره:هه توی تزسو حتا نمیتونی از خودت دفاع کنی!
هایجین:رئیس*داد*
پسره:بچه ها برین بدوعین
هایجین:رئیس حالتون خوبه؟
رئیس چوی:خوبم لازم نکرده نگران من باشی*سرد*
هایجین:اوکی خدافظ
'پایان پرش زمانی'
اون ی ترسوی مغروره ایش به من چه اصن.
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم.راستش از وقتی که مدل شدم خیلی پول زیادی بدست میارم الان برای خودم یه خونه ی خیلی بزرگ دارم.رو تختم دراز کشیدم و بلیت گرفتم!فردا ساعت"7:00"پرواز بود.
میخاستم به بینا خبر بدم ولی پشیمون شدم گفتم بزار سوپرایز بشه.
"6:30صبح"
خب ایناهم جمع همچی ردیفه اوکی بزن بریم
از توی یخچال یه شیرکاکائو با یه موچی که خودم درست کرده بودم برداشتم و اومدم بیرون سوار ماشین شدم و به فرودگاه رسیدم. سوار هواپیما شدمو بعد چند دقیقه هدفون گذاشتم رو گوشم و آهنگ ملایم گذاشتم و چشامو بستم.
"12ساعت بعد"
#:خانوم بلندشید رسیدید
هایجین:اوکی ممنون
بلند شدم و چمدون رو گرفتم و به آسمون کره نگاه کردم. هیچی قشنگتر از کره نبود.کره بی نظیر بود.هوا سرد بود و باعث میشد تنم بلرزه با اینکه لباس گرم پوشیده بودم ولی بازم سرد بود صورتمو از توی گوشیم نگا کردم دماغم قرمز بود
Part:11
"3ماه بعد"
'ویو هایجین'
از شرکت استفعا دادم و اومدم بیرون!
رفتم آمریکا اونجا مدل شدم.بینا با یونگی نامزد کرد و من نتونستم نامزدیش باشم خیلی ازش عذر خواهی کردم و قراره ۴روز دیگه عروسی کنن ایندفعه خواستم واقعاا ناراحتش نکنم.پس اومدم اتاق رئیسم
هایجین:رئیس من واقعا ی کار خیلی مهمی تو کره دارم لطفا میشه حداقل برای یک هفته برم اونجا؟
رئیس چوی:حتما فقط یک هفته اوکی؟
هایجین:یس ممنونم
رئیس چوی:میتونی بری*لبخند*
میدونستم رئیس قبول میکنه.چون روم کراش بود.خودش بهم اعتراف کرده بود ولی مت قبول نکردم از رئیس خوشم نمیومد یک بد قیافه ی بزدل بود حتا نمیتونست توی دعوا از خودش دفاع کنه
' پرش زمانی به دعوا'
رئیس چوی:توروخدا ولم کنین من پول میدم بهتون توروخدا منو نزنین
پسره:هه توی تزسو حتا نمیتونی از خودت دفاع کنی!
هایجین:رئیس*داد*
پسره:بچه ها برین بدوعین
هایجین:رئیس حالتون خوبه؟
رئیس چوی:خوبم لازم نکرده نگران من باشی*سرد*
هایجین:اوکی خدافظ
'پایان پرش زمانی'
اون ی ترسوی مغروره ایش به من چه اصن.
سوار ماشینم شدم و به سمت خونه حرکت کردم.راستش از وقتی که مدل شدم خیلی پول زیادی بدست میارم الان برای خودم یه خونه ی خیلی بزرگ دارم.رو تختم دراز کشیدم و بلیت گرفتم!فردا ساعت"7:00"پرواز بود.
میخاستم به بینا خبر بدم ولی پشیمون شدم گفتم بزار سوپرایز بشه.
"6:30صبح"
خب ایناهم جمع همچی ردیفه اوکی بزن بریم
از توی یخچال یه شیرکاکائو با یه موچی که خودم درست کرده بودم برداشتم و اومدم بیرون سوار ماشین شدم و به فرودگاه رسیدم. سوار هواپیما شدمو بعد چند دقیقه هدفون گذاشتم رو گوشم و آهنگ ملایم گذاشتم و چشامو بستم.
"12ساعت بعد"
#:خانوم بلندشید رسیدید
هایجین:اوکی ممنون
بلند شدم و چمدون رو گرفتم و به آسمون کره نگاه کردم. هیچی قشنگتر از کره نبود.کره بی نظیر بود.هوا سرد بود و باعث میشد تنم بلرزه با اینکه لباس گرم پوشیده بودم ولی بازم سرد بود صورتمو از توی گوشیم نگا کردم دماغم قرمز بود
۱۰.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.