part
part 161
لیلی: از کجا مطمعنی الان که تو یه دانشگاهید هروز قرار همو ببینید یعنی میگی طی این چند سال اصلا بحثتون نمیشه
سوزومه: میگی چیکار کنم برم دانشگاهمو عوض کنم
لیلی: فکر خوبیه
سوزومه: خب باهوش اون اگه بخواد باهام روبرو بشه به خونمم میاد
لیلی: پس تو خونه نباش
سوزومه: یعنی چی
لیلی: برو خوابگاه دانشگاه جدیدت
سوزومه: خوب نظر خوبیه بزار با ری صحبت کنم چی میگه
ری: درمورد چی میخوای باهام صحبت کنی
لیلی: اینجا باجنیور بحثش میشه منم بهش گفتم بریم دانشگاه جدیدو خواگاهی بشه
ری: خب تا کی میخوای ازش فرار کنی
لیلی: بزار یه مدت ازش فرار کنه بعد جنیور خودش ازش خسته میشه
ری: خب نظر خواصی ندارم ولی یه امتحان بکن ضرر که نداره
سوزومه: باشه فردا میرم دنبال دانشگاه بگردم
ری: نمیخواد من خودم ثبت نامت میکنم
لیلی: منم بکن
سوزومه: تو چرا
لیلی: بزارم خودت تنهایی خوابگاهی بشی
سوزومه: نمیخواد تو بیای مگه بچم
لیلی: بدتر از یه بچه ای
ری: سوزی لیلی راست میگه بزار بیاد تنها باشی بده
سوزومه: اوکی
ری: امروز کار های انتقالی اینجارو هل کنین منم تا فردا براتون یه خواگاهو دانشگاه خوب جور میکنم
سوزومه: ممنون ددی
لیلی: تو نمیای
ری: من نمیتونم من باید برم شرکتو اله و بله
سوزومه: بعدشم خیلی بده جسیکارو ول کنی بیای دانشگاه
لیلی: اوکی هر جور راحتی
بعد دانشگاه سوزومه و لیلی باهم رفتن دفتر دانشگاهو با مدیر صحبت کردنو کار های انتقالی رپ انجام دادن بعد انجام انتقالی سوزومه با ری رفت خونه خودش وسایلاشو جمع کردو توی چمدون گذاشت بعد با چمدون رفتن خونه ری نهار خوردو رفت شرکتش شب از شرکت برگشتو نشست پشت لبتاپ و درس های گذشترو مرور کرد بعد اون تا میتونست درسای جدید رو مرور کرد تا اگه درسشون عقب باشه به مشکل بر نخوره ساعت حوالی یک لباسشو با لباس خواب عوض کردو خوابید
«صبح»
سوزومه باالارم گوشیش بیدار شد دستو صورتشو شست و یه استایل مشکی پوشیدو موهاشو حالت داد رفت پایین دید ری داره صبحونه میخوره
ری: صبح بخیر بیبی
سوزومه: همچنین ددی
لیلی: از کجا مطمعنی الان که تو یه دانشگاهید هروز قرار همو ببینید یعنی میگی طی این چند سال اصلا بحثتون نمیشه
سوزومه: میگی چیکار کنم برم دانشگاهمو عوض کنم
لیلی: فکر خوبیه
سوزومه: خب باهوش اون اگه بخواد باهام روبرو بشه به خونمم میاد
لیلی: پس تو خونه نباش
سوزومه: یعنی چی
لیلی: برو خوابگاه دانشگاه جدیدت
سوزومه: خوب نظر خوبیه بزار با ری صحبت کنم چی میگه
ری: درمورد چی میخوای باهام صحبت کنی
لیلی: اینجا باجنیور بحثش میشه منم بهش گفتم بریم دانشگاه جدیدو خواگاهی بشه
ری: خب تا کی میخوای ازش فرار کنی
لیلی: بزار یه مدت ازش فرار کنه بعد جنیور خودش ازش خسته میشه
ری: خب نظر خواصی ندارم ولی یه امتحان بکن ضرر که نداره
سوزومه: باشه فردا میرم دنبال دانشگاه بگردم
ری: نمیخواد من خودم ثبت نامت میکنم
لیلی: منم بکن
سوزومه: تو چرا
لیلی: بزارم خودت تنهایی خوابگاهی بشی
سوزومه: نمیخواد تو بیای مگه بچم
لیلی: بدتر از یه بچه ای
ری: سوزی لیلی راست میگه بزار بیاد تنها باشی بده
سوزومه: اوکی
ری: امروز کار های انتقالی اینجارو هل کنین منم تا فردا براتون یه خواگاهو دانشگاه خوب جور میکنم
سوزومه: ممنون ددی
لیلی: تو نمیای
ری: من نمیتونم من باید برم شرکتو اله و بله
سوزومه: بعدشم خیلی بده جسیکارو ول کنی بیای دانشگاه
لیلی: اوکی هر جور راحتی
بعد دانشگاه سوزومه و لیلی باهم رفتن دفتر دانشگاهو با مدیر صحبت کردنو کار های انتقالی رپ انجام دادن بعد انجام انتقالی سوزومه با ری رفت خونه خودش وسایلاشو جمع کردو توی چمدون گذاشت بعد با چمدون رفتن خونه ری نهار خوردو رفت شرکتش شب از شرکت برگشتو نشست پشت لبتاپ و درس های گذشترو مرور کرد بعد اون تا میتونست درسای جدید رو مرور کرد تا اگه درسشون عقب باشه به مشکل بر نخوره ساعت حوالی یک لباسشو با لباس خواب عوض کردو خوابید
«صبح»
سوزومه باالارم گوشیش بیدار شد دستو صورتشو شست و یه استایل مشکی پوشیدو موهاشو حالت داد رفت پایین دید ری داره صبحونه میخوره
ری: صبح بخیر بیبی
سوزومه: همچنین ددی
- ۴.۱k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط