فیک همکلاسی من
پارت۶
از خواب بیدار شدم دیدم یونگی نیست حتما رفته مدرسه
همه داشتن پچ پچ میکردن
@تو واقعا با یونگی خوابیدی
+چی داری میگی
@همه میدونن مامان بابای تو کیه و میگن تو با یونگی خوابیدی
+چیییی
که یک دفعه یونگی اومد پیشم و گفت بیا پشت کلاس
رفتم
_مگه نگفتم به کسی راجب این موضوع نگو(داد)
+تو به من تجا.وز کردی درست ولی من نگفتم
_ولی من گفتم مامان بابای واقعی تو کین
+چرااا
_چون تو گفتی بهت تج.اوز کردم
+من چیزی نگفتم (گریه
_لعنتی حالا کی گفته
+یهو سرم گیج رفت و افتادم تو بغل یونگی
یونگی سری ماری رو برد بیمارستان
دکتر.همراه خانم ماری
_منم
دکتر.تبربک میگم ایشون حامله هستن
_چی میتونم ببینمشون
دکتر.بله
رفتم تو
+دکتر چی گفت
_خوب تو حامله ای
+چییییییییی من چقدر بدبختم (گریه
_گریه نکن
+باید سقط ش کنیم
_من
+تو چی
_من دوستت دارم
+پس چرا گفتی به هیچ کس نگم
_اون موقع نمیدونستم چطوری بهت بگم
+الان توقع داری بگم دوستت دارم بعد از اون همه بلایی که سرم اوردی
_ببخشید
+خوب باید بگم که
#فیک
از خواب بیدار شدم دیدم یونگی نیست حتما رفته مدرسه
همه داشتن پچ پچ میکردن
@تو واقعا با یونگی خوابیدی
+چی داری میگی
@همه میدونن مامان بابای تو کیه و میگن تو با یونگی خوابیدی
+چیییی
که یک دفعه یونگی اومد پیشم و گفت بیا پشت کلاس
رفتم
_مگه نگفتم به کسی راجب این موضوع نگو(داد)
+تو به من تجا.وز کردی درست ولی من نگفتم
_ولی من گفتم مامان بابای واقعی تو کین
+چرااا
_چون تو گفتی بهت تج.اوز کردم
+من چیزی نگفتم (گریه
_لعنتی حالا کی گفته
+یهو سرم گیج رفت و افتادم تو بغل یونگی
یونگی سری ماری رو برد بیمارستان
دکتر.همراه خانم ماری
_منم
دکتر.تبربک میگم ایشون حامله هستن
_چی میتونم ببینمشون
دکتر.بله
رفتم تو
+دکتر چی گفت
_خوب تو حامله ای
+چییییییییی من چقدر بدبختم (گریه
_گریه نکن
+باید سقط ش کنیم
_من
+تو چی
_من دوستت دارم
+پس چرا گفتی به هیچ کس نگم
_اون موقع نمیدونستم چطوری بهت بگم
+الان توقع داری بگم دوستت دارم بعد از اون همه بلایی که سرم اوردی
_ببخشید
+خوب باید بگم که
#فیک
۱۰.۹k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.