P

P'4

خونه ساکت بود هیچ کس جرعت حرف زدن نداشت

چرا اونکارو کرد تا بمیره اون همیشه لبخند میزد

چرا لال نبود اما از قصد حرف نمیزد

چرا نگفته بود که میونگ اون بلا رو سرش آورده

چرا های زیادی ذهن همه رو درگیر کرده بود

جیهوپ به نامه ی ا.ت زل زده بود


ببخشید حرف نزدم میترسیدم اگر لب باز کنم بهم بگی خفه شو و دهنتو ببند
من نای ادامه دادن ندارم...میشه تو اون دنیا بازم مال من باشی....به میونگ بگو من آدم بدی نیستم


و این شده بود ملکه ی ذهن جیهوپ

پایان

(بچه ها الان حتما خیلی هاتون میگید چرا بیشتر داستانا آخرشون تلخه
من بقیه رو از قصد تلخ نکردم به ذهنم اومد ولی این داستان و قصد انقدر تلخ کردم....من یه دوست دارم توی ویسگون که بهم گفت اونایی که خود*کشی میکنن فکر میکنن فقط زنذگی خودشون سخته اما زندگی ماهم سخته..... توی این داستان ا.ت خودشو کشت هدفم این بود که به دوستم بگم اونایی که خودکشی میکنن خیلی دلشون میخواد به زندگی ادامه بدن کنار شخص مورد علاقه شون ولی نمیشه)
دیدگاه ها (۴)

«فریاد» P'1زمین میلرزید و فقط صدای فریاد به گوش میرسید قلب ا...

«فریاد» P'2ا٫ت فقط به عشق نیاز داشت اگر تهیونگ هر لحظه ی دیگ...

P'3میونگ ا.ت رو تو اتاق غیر انداخت و گفت« لعنتی چطور زنده ای...

P'2همه دنبالش میدودیدن و صداش میزدن اما واینساد که اسکوترش ا...

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

شوهر دو روزه. پارت۵۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط