P

P'2
همه دنبالش میدودیدن و صداش میزدن اما واینساد که اسکوترش از دستش افتاد

خواست برش داره اما نتونست به راهش ادامه داد

تهیونگ اسکوتر رو برداشت و پشت سرشون رفت. ا.ت رسیده بود به آخر مترو
و به دیوار تکیه داد همه رفتن بالا سرش ا.ت از ترسش گوششو گرفت و چشماشو بست
جین«ا.ت ا.ت جواب بده
نامجون«چرا میترسه
شوگا«شاید مارو نشناخته
جونگکوک«چقدر فرق کرده
جیمین«حالش خوبه

بینا از پشت داد زد وایسید همه ساکت شدن با دیدن بینا و جیهوپ

راهو براشون باز کردن.

جیهوپ جلوی ا.ت زانو زد و آروم گفت«ا.ت منم هوسوک صدامو میشنوی

ا.ت به چشمشو نیمه باز کرد و دستشو از روی گوشش برداشت

جیهوپ دستشو کشید روی پوست زخمی ا.ت و بهش زل زد

اشک توی چشماش جمع شده بود این همون ا.ت دوسال پیش بود؟

آروم ا.ت رو بغل کرد و گفت« بعد از رفتنت خیلی درد کشیدم اما تو بیشتر از من درد کشیدی

ا.ت با زبون اشاره گفت » هنوز منو دوست داری؟
جیهوپ جواب داد« آره



و بعد ا.ت رو برد خونه

میونگ که ا.ت رو داده بود داشت میترکید تا اینکه یه شب رفت سراغ ا.ت


ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

P'3میونگ ا.ت رو تو اتاق غیر انداخت و گفت« لعنتی چطور زنده ای...

P'4 خونه ساکت بود هیچ کس جرعت حرف زدن نداشتچرا اونکارو کرد...

P'1 به دیوار تکیه داده بودو به بینا زل زده بود که جلوش نشسته...

P'3که یکی از دشمنای تهیونگ وارد کارخونه شد. نفسا بند اومده ب...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

از اونجایی که حوصلم زایید اینو نوشتم . . . . . . ا. ت:...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط