پارت²³
پارت²³
ارباب که همزمان جونگکوک هم در اتاق رو باز کرد
کوک:چی شده
جینو:ارباب بهمون حمله کردن
کوک:کی
جینو:کیم تهیونگ
[تهیونگ اینجا دشمنشه]
کوک:کیمه عوضی میکشمت[به تهیونگ بیاحترامی نمیکنم فقط فیکه]
کوک:ات کجاست
جینو:بهش گفتم یه جا قایم بشه تا به شما بگم
کوک:اوکی
کوک سریع اسلحشو از کشوی میزش در اورد و به همراه جینو به پایین رفتن
کوک:ات کجایی
ات:اینجا..م ار.اب
کوک:برو تو اتاق من درم از پشت قفل کن با هیچی هن درو باز نکن و پایین نیا
ات:ب.له
کوک:برو
کوک ویو
ات رو فرستادم تو اتاقم و خودمو جینو وارد حیاط شدیم به جینو کفتم که نیرو پشتیبانمون رو خبر کنه و سر پرست باند گفت تا چند دقیقه دیگه میان ...........
باند پشتیبان رسیده بود و جنگی سخت بینشون قرار گرفته بود افراد زیادی که گلوله به بدنشون خورده بود و روی زمین افتاده بودن خ.ون رو چمن ها و سنگ روی حیاط عمارت پخش شده بود
"بلخره سکوت تمام عمارت رو گرفته بود "
جونگکوک کلتشو طرف تهیونگ گرفته بود و تهیونگ طرف جونگکوک
"هیچکدومشون شکست نخورده بودن الان برابر بودن"
کوک:چرا حمله کردی ها عربده*
تهیونگ یه خنده عصبی سر داد و گفت
تهیونگ:یادت نمیاد هوم
فلش بک به ۱۰سال پیش
تهیونگ و جونگکوک ۱۶سالشون بود*
تهیونگ: نه کوک تروخدا هرکاری میکنم ولی کاری با خواهرم نداشته باش اون فقط ۹سالشه
کوک:وقتی پدر تو اون کارو با من کرد چرا من نکنم ها جلو چشمای خودم برادرم کشت جلو چشمای خودم برادرم تا سر حد مرگ کتک زد ها من چند سالم بود من فقط ۶سالم بود چرا باید بچهی ۶ بجای اینکه شاهد خوشحالی برادرش باشع شاهد مرگش بود مگه برادر من چندسالش بود که پدر تو اینکارو با من کرد ها مگه من چندسالن بود شاهد قرص خوردن های مادرن بخاطر افسردگی بودن ها جواب بده *عربده
پایان فلش بک
کوک:من کاری که پدر خودت کرد جبران کردم
تهیونگ: خنده داره
کوک:چیش مرگ برادر من
تهیونگ: تو میتونستی از پدرم انتقام بگیری نه خواهرمو بکشی
کوک:پدر تو عزیز ترین کسمو گرفت منم عزیز ترین کسشو گرفتم
تهیونگ: خفه شو *عربده
تهیونگ ماشه رو کشید که کوک هن همینکار کرد
_________________________________
خب ببخشید این چند روز حالن اوکی نبود
like: ¹²⁰
comment ¹⁸⁰
ارباب که همزمان جونگکوک هم در اتاق رو باز کرد
کوک:چی شده
جینو:ارباب بهمون حمله کردن
کوک:کی
جینو:کیم تهیونگ
[تهیونگ اینجا دشمنشه]
کوک:کیمه عوضی میکشمت[به تهیونگ بیاحترامی نمیکنم فقط فیکه]
کوک:ات کجاست
جینو:بهش گفتم یه جا قایم بشه تا به شما بگم
کوک:اوکی
کوک سریع اسلحشو از کشوی میزش در اورد و به همراه جینو به پایین رفتن
کوک:ات کجایی
ات:اینجا..م ار.اب
کوک:برو تو اتاق من درم از پشت قفل کن با هیچی هن درو باز نکن و پایین نیا
ات:ب.له
کوک:برو
کوک ویو
ات رو فرستادم تو اتاقم و خودمو جینو وارد حیاط شدیم به جینو کفتم که نیرو پشتیبانمون رو خبر کنه و سر پرست باند گفت تا چند دقیقه دیگه میان ...........
باند پشتیبان رسیده بود و جنگی سخت بینشون قرار گرفته بود افراد زیادی که گلوله به بدنشون خورده بود و روی زمین افتاده بودن خ.ون رو چمن ها و سنگ روی حیاط عمارت پخش شده بود
"بلخره سکوت تمام عمارت رو گرفته بود "
جونگکوک کلتشو طرف تهیونگ گرفته بود و تهیونگ طرف جونگکوک
"هیچکدومشون شکست نخورده بودن الان برابر بودن"
کوک:چرا حمله کردی ها عربده*
تهیونگ یه خنده عصبی سر داد و گفت
تهیونگ:یادت نمیاد هوم
فلش بک به ۱۰سال پیش
تهیونگ و جونگکوک ۱۶سالشون بود*
تهیونگ: نه کوک تروخدا هرکاری میکنم ولی کاری با خواهرم نداشته باش اون فقط ۹سالشه
کوک:وقتی پدر تو اون کارو با من کرد چرا من نکنم ها جلو چشمای خودم برادرم کشت جلو چشمای خودم برادرم تا سر حد مرگ کتک زد ها من چند سالم بود من فقط ۶سالم بود چرا باید بچهی ۶ بجای اینکه شاهد خوشحالی برادرش باشع شاهد مرگش بود مگه برادر من چندسالش بود که پدر تو اینکارو با من کرد ها مگه من چندسالن بود شاهد قرص خوردن های مادرن بخاطر افسردگی بودن ها جواب بده *عربده
پایان فلش بک
کوک:من کاری که پدر خودت کرد جبران کردم
تهیونگ: خنده داره
کوک:چیش مرگ برادر من
تهیونگ: تو میتونستی از پدرم انتقام بگیری نه خواهرمو بکشی
کوک:پدر تو عزیز ترین کسمو گرفت منم عزیز ترین کسشو گرفتم
تهیونگ: خفه شو *عربده
تهیونگ ماشه رو کشید که کوک هن همینکار کرد
_________________________________
خب ببخشید این چند روز حالن اوکی نبود
like: ¹²⁰
comment ¹⁸⁰
۳۰.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.