scenario²
وقتی بابامونن و عاشقمونن*مافیانـ^
جیمین:"صبح وقتی بیدار شدی دیدی جیمین روت و داره شنا میره*از اون ورزش دونفره ها ک زنه دراز میکشه مرده روش شنا میره*
*تا دید بیدار شدی هر وقت میومد پایین ی قسمت از صورتت و میبوسید
+صبح بخیر جیمینی
*همونجور ک داشت میبوسیدت گفت:
_صبح... بخیر... کوچولو
+*میخواستی بهش بگی ک بره کنار تا پاشی ک یهو لبت و بوسید. فک کردی الان میره کنار ولی هرکار کردی تکون نخورد. نفست بند اومد ک دستتو پشت گردنش گذاشتی و همراهی کردی ک شاید ولت کنه
_فک کن صبح و انقد خوب شروع کردیم، شب و چیکارا ک نمیخوایم بکنیم..."
...
تهیونگ:"داشتین توی تولدت باهم تانگو میرقصیدین، یهو همه جا تاریک شد و روی شما دوتا نور انداختن.
+امشب بهترین شب عمرمه
_گرل هنوز ک ب بخش خوبش نرسیدیم. راستی یادته ی مدت باله میرفتی؟
+آره چطو...
(قبل اینکه حرف بزنی شروع کرد ب زدن حرکات باله دونفره. درحالی ک صد و هشتاد زده بودی، با دست رو هوا نگه داشته بودتت)
^پایان مهمونیـ
+ته تو میتونستی بگی یکی بیاد ایجارو جمع کنه، چرا الان ما دوتا بدبخت باید جمع کنیمممم
*پوزخند میزنه
*میاد سمتت و کمرم و میگیره. روت خم میشه و میره سمت گوشت. بوسه آرومی رو گوشت میزنه و میگه:
_یادته گفتم هنوز ب قسمت مورد علاقم از امشب نرسیدیم؟..."
...
جونگ کوک:"ات چرا نمیفهمی؟ من ک بابای واقعیت نیستم. از اولشم قرار نبود جای بابات باشم. من فقط دوست نداشتم بدون تکیه گاه زندگی کنی. ی جورایی میخواستم کمکت کنم، ولی عاشقت شدم*داد
+تو با رفتارت داری کاری میکنی حالم از خودم و تو بهم بخوره*گریه
*میاد بغلت میکنه و رو تخت درازت میده. سرتو میزاره رو سینش و شروع میکنه ب نوازش کردنت
_من برای تو غرورم و شکستم. منت نمیزارم ولی تو باعث شدی دیگه شبا بدون تو خوابم نمیبره. من تورو ب عنوان دخترم نمیبینم ات. نزار با قلب عاشق برم زیر گور*آروم..."
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢
پیج رمانمـ
@kim_rn2
جیمین:"صبح وقتی بیدار شدی دیدی جیمین روت و داره شنا میره*از اون ورزش دونفره ها ک زنه دراز میکشه مرده روش شنا میره*
*تا دید بیدار شدی هر وقت میومد پایین ی قسمت از صورتت و میبوسید
+صبح بخیر جیمینی
*همونجور ک داشت میبوسیدت گفت:
_صبح... بخیر... کوچولو
+*میخواستی بهش بگی ک بره کنار تا پاشی ک یهو لبت و بوسید. فک کردی الان میره کنار ولی هرکار کردی تکون نخورد. نفست بند اومد ک دستتو پشت گردنش گذاشتی و همراهی کردی ک شاید ولت کنه
_فک کن صبح و انقد خوب شروع کردیم، شب و چیکارا ک نمیخوایم بکنیم..."
...
تهیونگ:"داشتین توی تولدت باهم تانگو میرقصیدین، یهو همه جا تاریک شد و روی شما دوتا نور انداختن.
+امشب بهترین شب عمرمه
_گرل هنوز ک ب بخش خوبش نرسیدیم. راستی یادته ی مدت باله میرفتی؟
+آره چطو...
(قبل اینکه حرف بزنی شروع کرد ب زدن حرکات باله دونفره. درحالی ک صد و هشتاد زده بودی، با دست رو هوا نگه داشته بودتت)
^پایان مهمونیـ
+ته تو میتونستی بگی یکی بیاد ایجارو جمع کنه، چرا الان ما دوتا بدبخت باید جمع کنیمممم
*پوزخند میزنه
*میاد سمتت و کمرم و میگیره. روت خم میشه و میره سمت گوشت. بوسه آرومی رو گوشت میزنه و میگه:
_یادته گفتم هنوز ب قسمت مورد علاقم از امشب نرسیدیم؟..."
...
جونگ کوک:"ات چرا نمیفهمی؟ من ک بابای واقعیت نیستم. از اولشم قرار نبود جای بابات باشم. من فقط دوست نداشتم بدون تکیه گاه زندگی کنی. ی جورایی میخواستم کمکت کنم، ولی عاشقت شدم*داد
+تو با رفتارت داری کاری میکنی حالم از خودم و تو بهم بخوره*گریه
*میاد بغلت میکنه و رو تخت درازت میده. سرتو میزاره رو سینش و شروع میکنه ب نوازش کردنت
_من برای تو غرورم و شکستم. منت نمیزارم ولی تو باعث شدی دیگه شبا بدون تو خوابم نمیبره. من تورو ب عنوان دخترم نمیبینم ات. نزار با قلب عاشق برم زیر گور*آروم..."
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢
پیج رمانمـ
@kim_rn2
۷۴.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.