دو پارتی تهیونگـــ
1با ی سایکو تو قطار گیر افتادی...
^ات=26=+ تهیونگ=29=_^
ات ویو
امروز باید برم توکیو و خیلیییییییی ذوق دارم. انقد ک حتی یادم رفت چمدونمو ببندم...
چمدون مشکیمو برداشتم و چنتا استیکر روش چسبوندم و شروع کردم ب جمع کردن وسایلم.
اول از همه هدفون، چنتا بوت و نیم بوت مشکی، سویشرت مشکی، هودی مشکی، شلوار کارگو و بگ مشکی، اتو موم و چن تا عطر. جورابای راه راهمم برداشتم. ساعت چهار باید میرفتم و الان ساعت دوعهههههه
سریع رامن🌚درست کردم و خوردم. بدون هیچ معطلی،....
البته نمیشه گفت بدون هیچ معطلی، چون س ساعت نشستم مسواک زدمممم. ی هودی مشکی شلوار کارگو مشکی پوشیدم و ساکمو برداشتم. سریع سوار موتورم شدم و با بیشترین سرعت ب سمت مقصد رفتم.
خواستم سوار قطار شم ک ی آقاعه دستمو گرفت و کشید تو قطار. با تعجب بهش نگاه کردم.
_جلوی پات ی سنگ بود اگ میزاشتم همونجوری بیای، با سر میرفتی تو پام*لبخند
فهمیدم منظورش از پام چی بود...
از خجالت سرخ شدممممم. سریع تعظیم کردم
+ببخشید، آقای...
_تهیونگ هستم، کیم تهیونگ. اوه راستی، فک کنم شما باید پیش من بشینین
+چقدررررر عالیییییی*با تمسخر، ب زبان آمیانه داره زر میزنه
رفتم سرجام نشستم، فک نمیکردم انقد معضب باشم. گوشیمو گرفتم ک حداقل یادم بره پیش کی نشستم ک متوجه ی نگاه های خیلی خیلی سنگینش شدم....
+ببخشید، چیزی تو موهامه؟
دستشو سمت موهام برد و گذاشت پشت گوشم.
_خیر خانم زیبا
انقد سرخ شدم ک دیگه با گوجه فرقی ندارممممم
«چنگده لبخندش خوشملهههه»
ع ی لحظه، فک کنم بلند بلند فک کردم...
خنده ای از سر اسکلیتم کرد
_خب اگ اینجوری فک میکنی قول میدم برای تو هم ک باشه همیشه لبخند بزنم
ی لبخند ضایع زدم و تا ته سرمو کردم تو گوشی
تقریبا هوا تاریک شده بود و ب شدت خوابم میومد.
_اوه، خوابت میاد کوچولو؟
حوصله ی بحث نداشتم پس فقط سرمو ب معنی آره تکون دادم. یهو سرمو گذاشت رو شونش. نمیدونم چرا، ولی خیلی راحت خوابم برد...
^دقایقی بعدـــ
چشمامو باز کردم، ولی هیچکسی تو قطار نبود. سرمو برگردوندم ک دیدم تهیونگ سرشو انداخته پایین و عین نینیا خوابیده.
آروم تکونش دادم
+آقای کیم؟
سریع سرشو آورد بالا و نگام کرد
_جانم؟
+چرا هیشکسی تو قطار نیستش؟...
شرطا«ده تا لایک، ده تا کامنت
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
بچه ها من موضوعشو تو گوگل دیدم. ولی از اونجایی ک باید میرفتم تو اینستا تا بتونم بخونمش نرفتم چون اینستام خرابه. کلا داشتم دیوونه میشدم ک نتونستم بخونمش واسه همین خودم نوشتم...
^ات=26=+ تهیونگ=29=_^
ات ویو
امروز باید برم توکیو و خیلیییییییی ذوق دارم. انقد ک حتی یادم رفت چمدونمو ببندم...
چمدون مشکیمو برداشتم و چنتا استیکر روش چسبوندم و شروع کردم ب جمع کردن وسایلم.
اول از همه هدفون، چنتا بوت و نیم بوت مشکی، سویشرت مشکی، هودی مشکی، شلوار کارگو و بگ مشکی، اتو موم و چن تا عطر. جورابای راه راهمم برداشتم. ساعت چهار باید میرفتم و الان ساعت دوعهههههه
سریع رامن🌚درست کردم و خوردم. بدون هیچ معطلی،....
البته نمیشه گفت بدون هیچ معطلی، چون س ساعت نشستم مسواک زدمممم. ی هودی مشکی شلوار کارگو مشکی پوشیدم و ساکمو برداشتم. سریع سوار موتورم شدم و با بیشترین سرعت ب سمت مقصد رفتم.
خواستم سوار قطار شم ک ی آقاعه دستمو گرفت و کشید تو قطار. با تعجب بهش نگاه کردم.
_جلوی پات ی سنگ بود اگ میزاشتم همونجوری بیای، با سر میرفتی تو پام*لبخند
فهمیدم منظورش از پام چی بود...
از خجالت سرخ شدممممم. سریع تعظیم کردم
+ببخشید، آقای...
_تهیونگ هستم، کیم تهیونگ. اوه راستی، فک کنم شما باید پیش من بشینین
+چقدررررر عالیییییی*با تمسخر، ب زبان آمیانه داره زر میزنه
رفتم سرجام نشستم، فک نمیکردم انقد معضب باشم. گوشیمو گرفتم ک حداقل یادم بره پیش کی نشستم ک متوجه ی نگاه های خیلی خیلی سنگینش شدم....
+ببخشید، چیزی تو موهامه؟
دستشو سمت موهام برد و گذاشت پشت گوشم.
_خیر خانم زیبا
انقد سرخ شدم ک دیگه با گوجه فرقی ندارممممم
«چنگده لبخندش خوشملهههه»
ع ی لحظه، فک کنم بلند بلند فک کردم...
خنده ای از سر اسکلیتم کرد
_خب اگ اینجوری فک میکنی قول میدم برای تو هم ک باشه همیشه لبخند بزنم
ی لبخند ضایع زدم و تا ته سرمو کردم تو گوشی
تقریبا هوا تاریک شده بود و ب شدت خوابم میومد.
_اوه، خوابت میاد کوچولو؟
حوصله ی بحث نداشتم پس فقط سرمو ب معنی آره تکون دادم. یهو سرمو گذاشت رو شونش. نمیدونم چرا، ولی خیلی راحت خوابم برد...
^دقایقی بعدـــ
چشمامو باز کردم، ولی هیچکسی تو قطار نبود. سرمو برگردوندم ک دیدم تهیونگ سرشو انداخته پایین و عین نینیا خوابیده.
آروم تکونش دادم
+آقای کیم؟
سریع سرشو آورد بالا و نگام کرد
_جانم؟
+چرا هیشکسی تو قطار نیستش؟...
شرطا«ده تا لایک، ده تا کامنت
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
بچه ها من موضوعشو تو گوگل دیدم. ولی از اونجایی ک باید میرفتم تو اینستا تا بتونم بخونمش نرفتم چون اینستام خرابه. کلا داشتم دیوونه میشدم ک نتونستم بخونمش واسه همین خودم نوشتم...
۴۴.۱k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.