روانی دوست داشتنی من
#روانی_دوست_داشتنی_من
P:34
(ویو فلیکس)
با حرفم گفت
ا.ت: اینجوریه؟ اوکی
و با لج روشو اونور کرد
با حرکتش خنده ای کردم و به سمتش رفتم کشیدمش توی بغلم
فایکس: حالا قهر نکن غرغرو خانم
با حرفم مشتی به سینم زدو گفت
ا.ت: یاااااا
تک خنده ای کردم و درحالی که موهاشو نوازش میکردم گفتم
فلیکس: اوکی اوکی
دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت
ا.ت: چیشده اومدی اینجا؟
فلیکس: چیه؟ اومدم دوست دخترمو ببینم!! جرمه؟
همچنان با لج گفت
ا.ت: خب یکی دو هفته بود نیومده بودی
درحالی که رویه سرش بوسه میزاشتم گفتم
فلیکس: سرم با کار شلوغ بود ولی الان کارم تموم شده تمام و کمال مال شمام
رفت جوابمو بده که صدای سوهی جلوشو گرفت
سوهی: دوستان سینگل اینجاستا !! کمی مراعات کنین
با حرفش منو ا.ت بیشتر بهم چسبیدیم و با لجبازی بهش نگاه کردیم که گفت
سوهی: اَه اَه اَه چندش
و درحالی که داشت ادای استفراغ در میآورد آزمون دور شد و لحظه ی آخر دستی تکون داد
از ا.ت جدا شدم و با گرفتن دستش به سمت اتاقش رفتم و اونم دنبالم اومد
بعد از وارد شدن به اتاق روی مبل کوچیک وسط اتاق نشستم و کیکو قهوه هارد از تو نایلون در آوردم و روی میز گزاشتم
ا.ت با دیدن کیک چشماش برقی زد و با زوق روی مبل روبروم نشست و کیکو قهوه ای رو لز روی میز برداشت
ا.ت: چشمام روشن شد!!
تک خنده ای کردم و خودمم قهوه ای رو برداشتم و چند قلوه ازش خوردم که ا.ت گفت
ا.ت: چه کاری انجام دادی؟
درحالی که یه تیکه از کیکو توی دهنم میزاشتم گفتم
فلیکس: شهرداری میخاد یه منطقه تفریحی توی بوسان بسازه!! پروژش برای من بود برای همین خیلی سرم شلوغ بود همین دیشب کارم تموم شد فقط مونده فضای سبز که اونم خودشون انجام میدن
سرشو تکون داد و یه قلوپ از قهوش خورد
چند دقیقه گزشته بود و همچنان ا.ت سکوت کرده بود
انگار میخاست چیزی رو بگه ولی تردید داشت پس گفتم
فلیکس: چیزی میخای بگی؟
با حرفم سرشو تکون داد و قهوه ی توی دستشو روی میز گزاشت
ا.ت: خب........میگم جدیدا دوباره کابوس میبینی
با حرفش چشمام گرد شد
اون از کجا میدونست که دوباره کابوس هام برگشتن؟
P:34
(ویو فلیکس)
با حرفم گفت
ا.ت: اینجوریه؟ اوکی
و با لج روشو اونور کرد
با حرکتش خنده ای کردم و به سمتش رفتم کشیدمش توی بغلم
فایکس: حالا قهر نکن غرغرو خانم
با حرفم مشتی به سینم زدو گفت
ا.ت: یاااااا
تک خنده ای کردم و درحالی که موهاشو نوازش میکردم گفتم
فلیکس: اوکی اوکی
دستشو دور کمرم حلقه کرد و گفت
ا.ت: چیشده اومدی اینجا؟
فلیکس: چیه؟ اومدم دوست دخترمو ببینم!! جرمه؟
همچنان با لج گفت
ا.ت: خب یکی دو هفته بود نیومده بودی
درحالی که رویه سرش بوسه میزاشتم گفتم
فلیکس: سرم با کار شلوغ بود ولی الان کارم تموم شده تمام و کمال مال شمام
رفت جوابمو بده که صدای سوهی جلوشو گرفت
سوهی: دوستان سینگل اینجاستا !! کمی مراعات کنین
با حرفش منو ا.ت بیشتر بهم چسبیدیم و با لجبازی بهش نگاه کردیم که گفت
سوهی: اَه اَه اَه چندش
و درحالی که داشت ادای استفراغ در میآورد آزمون دور شد و لحظه ی آخر دستی تکون داد
از ا.ت جدا شدم و با گرفتن دستش به سمت اتاقش رفتم و اونم دنبالم اومد
بعد از وارد شدن به اتاق روی مبل کوچیک وسط اتاق نشستم و کیکو قهوه هارد از تو نایلون در آوردم و روی میز گزاشتم
ا.ت با دیدن کیک چشماش برقی زد و با زوق روی مبل روبروم نشست و کیکو قهوه ای رو لز روی میز برداشت
ا.ت: چشمام روشن شد!!
تک خنده ای کردم و خودمم قهوه ای رو برداشتم و چند قلوه ازش خوردم که ا.ت گفت
ا.ت: چه کاری انجام دادی؟
درحالی که یه تیکه از کیکو توی دهنم میزاشتم گفتم
فلیکس: شهرداری میخاد یه منطقه تفریحی توی بوسان بسازه!! پروژش برای من بود برای همین خیلی سرم شلوغ بود همین دیشب کارم تموم شد فقط مونده فضای سبز که اونم خودشون انجام میدن
سرشو تکون داد و یه قلوپ از قهوش خورد
چند دقیقه گزشته بود و همچنان ا.ت سکوت کرده بود
انگار میخاست چیزی رو بگه ولی تردید داشت پس گفتم
فلیکس: چیزی میخای بگی؟
با حرفم سرشو تکون داد و قهوه ی توی دستشو روی میز گزاشت
ا.ت: خب........میگم جدیدا دوباره کابوس میبینی
با حرفش چشمام گرد شد
اون از کجا میدونست که دوباره کابوس هام برگشتن؟
۵.۸k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.