روانیدوستداشتنیمن

#روانی_دوست_داشتنی_من
P:35
(ویو ا.ت)

همچیز داشت خوب و عالی پیش می‌رفت تا وقتی که دوباره کابوس هام شدت گرفت
هرشب صحنه ی افتادن خودم رو توی دره میدیدم و این آزارم میداد

نمیدونستم باید به فلیکس میگفتم
یعنی اونم مثل من کابوس هاش برگشته بود؟

*زمان حال*

فلیکس: تو...تو‌‌.....تو از کجا میدونی؟

پس حدسم درست بود
اونم مثل من کابوس هاش برگشته بود
حالا چی میگفتم؟

دستپاچه گفتم
ا.ت: خب...... فقط حدس زدم

با حالت مشکوکی گفت
فلیکس: حدس زدی؟

درحالی که سعی داشتم ضایع نباشم لبخندی زدمو گفتم
ا.ت: آره

برای این که لو نرم سعی کردم موضوع رو عوض کنم و گفتم
ا.ت: خب.....من برم به بیمارام برسم

سرشو به معنی باشه تکون داد و بعد بلند شدو گفت
فلیکس: منم دیگه میرم

باشه ای گفتم و بلند شدم که دستی تو هوا برام تکون دادو از اتاق رفت بیرون

معلوم بود حرفمو باور نکرده و یه بوهایی برده

عصبی دستمو دستمو لای موهام بردم و بهمشون ریختم
ا.ت: احمق احمق احمق این چه سوالی بود اخه؟

به سمت میز رفتم و قهومو از روش برداشتم چند قلوپ ازش خوردم تا کمی آروم شم و بعد از چند دقیقه خود درگیری از اتاق بیرون رفتم تا به بیمارام برسم

* 7 ساعت بعد *
(توی خونه)

خودمو روی تخت پرت کردم و سرمو توی بالشت فرو بردم و مثل دیوونه ها جیغ زدم

واقعا که گاوم این چه کاری بود که کردم ؟
حدس زدم؟
این چه حرفی بود زدم؟
خر تر از من وجود نداره

مشغول فحش دادن به خود خرم بودم که با اومدن پیامکی به گوشیم سرمو بلند کردم و دستمو به سمت گوشم دراز کردم و گرفتمش که با پیامک فلیکس مواجه شدم
دیدگاه ها (۰)

#مافیای_من P:74(ویو ا.ت)دستمو به لبه ی پنجره گرفتم و با یه ح...

#روانی_دوست_داشتنی_من P:36(ویو ا.ت)با دیدن نوتیف پیامش استرس...

#روانی_دوست_داشتنی_من P:34(ویو فلیکس)با حرفم گفتا.ت: اینجوری...

#روانی_دوست_داشتنی_من P:33ادامههمینجوری داشت برای سوهی غور م...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

پارت ۸ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط