مروارید آبی
مروارید آبی
Part ⁸²
ویو لانا
با سر درد خیلی شدید چشمام و باز کردم اوایل تار میدیدم ولی وقتی چند بار پلک زدم دیدم مثل سابق شدم
_لانا خوبی؟؟(نگران)
+من کجام؟(اروم)
_بیمارستانیم
+بیمارستان؟(اروم)
_ارهه
+چیشده؟ (اروم)
_ هیچی دکتر گفت بخاطر فشار عصبیه
+ چند قطره اشک میریزه کوک اروم
_لانا میشه گریه نکنی؟ چی شنیدی پشت تلفن اخه( نگران)
+پدربزرگم... فوت کرد (گریه)
_چی؟(تعجب)
+...(گریه)
_ کی این اتفاق افتاده؟
+ دیشب (گریه اروم)
_ لانا بلخره هر ادمی یروزی به دنیا میاد یه روزی از دنیا میره
هوفف کلافه
ببین لانا با گریه هیچی درست نمیشه
هر کی هم گفته گریه کنی اروم میشی اشتباه گفته چون فقط به خودت اسیب میرسه
من الان باید چیکار کنم؟
+ هیچی فردا باید بریم فرانسه (اروم بغض)
_ خیله خب میریم فقط گریه نکن همین الان.. که نه ولی فردا صبح میگیرم باشه؟
+هومم
_ الانم بگیر بخواب تا سرمت تموم شه
+هومم
چشماشو میبنده*
ویو کوک
بعد نیم ساعت که لانا دوباره خوابید از اتاق اومدم بیرون
#چیشد به هوش اومد؟(نگران)
_ اره
جیمین میشه برای فردا دو تا بلیط به فرانسه بگیری؟
#چیشده؟ دلش برای مامان باباش تنگ شده؟
_ نهه... پدربزرگش دیشب فوت کرده
# خدارحمتش کنه.. باشه فردا صبح میگیرم
_ممنون
#برو پیشش با دکتر حرف زدم گفت بعد اینکه سرم تموم شد مرخصه یه چند تا قرص خواب اور... یچیزایی هم داد
میرم الان بگیرم
_ باشه دستت درد نکنه
#خواهش
رفت*
ویو کوک
بعد اینکه جیمین رفت رفتم دوباره اتاق لانا... از این محیط خیلی بدم میاد.. دلگیره...
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ⁸²
ویو لانا
با سر درد خیلی شدید چشمام و باز کردم اوایل تار میدیدم ولی وقتی چند بار پلک زدم دیدم مثل سابق شدم
_لانا خوبی؟؟(نگران)
+من کجام؟(اروم)
_بیمارستانیم
+بیمارستان؟(اروم)
_ارهه
+چیشده؟ (اروم)
_ هیچی دکتر گفت بخاطر فشار عصبیه
+ چند قطره اشک میریزه کوک اروم
_لانا میشه گریه نکنی؟ چی شنیدی پشت تلفن اخه( نگران)
+پدربزرگم... فوت کرد (گریه)
_چی؟(تعجب)
+...(گریه)
_ کی این اتفاق افتاده؟
+ دیشب (گریه اروم)
_ لانا بلخره هر ادمی یروزی به دنیا میاد یه روزی از دنیا میره
هوفف کلافه
ببین لانا با گریه هیچی درست نمیشه
هر کی هم گفته گریه کنی اروم میشی اشتباه گفته چون فقط به خودت اسیب میرسه
من الان باید چیکار کنم؟
+ هیچی فردا باید بریم فرانسه (اروم بغض)
_ خیله خب میریم فقط گریه نکن همین الان.. که نه ولی فردا صبح میگیرم باشه؟
+هومم
_ الانم بگیر بخواب تا سرمت تموم شه
+هومم
چشماشو میبنده*
ویو کوک
بعد نیم ساعت که لانا دوباره خوابید از اتاق اومدم بیرون
#چیشد به هوش اومد؟(نگران)
_ اره
جیمین میشه برای فردا دو تا بلیط به فرانسه بگیری؟
#چیشده؟ دلش برای مامان باباش تنگ شده؟
_ نهه... پدربزرگش دیشب فوت کرده
# خدارحمتش کنه.. باشه فردا صبح میگیرم
_ممنون
#برو پیشش با دکتر حرف زدم گفت بعد اینکه سرم تموم شد مرخصه یه چند تا قرص خواب اور... یچیزایی هم داد
میرم الان بگیرم
_ باشه دستت درد نکنه
#خواهش
رفت*
ویو کوک
بعد اینکه جیمین رفت رفتم دوباره اتاق لانا... از این محیط خیلی بدم میاد.. دلگیره...
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۸.۷k
- ۲۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط