فیک جیهوپ
فیک جیهوپ
پارت دوم
----------------------------------------------خب الان من که خوابم نمیاد چیکار کنم یهو یادم افتاد صبح فیلم دانلود کردم. لبتابمو آوردم شروع کردم فیلم دیدن که خوابم برد .
صبح چشامو با صدای گنجشکا باز کردم. ساعت و دیدم ۱۰:۳۰ بود ، بلند شدم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین که دیدم خاتون داره کتاب می خونه ، سلام کردم .
ات: سلام صبح بخیر
خاتون: سلام عزیزم صبح توام بخیر بشین بگم برات صبحونه بیارن .
ات: ممنون
صبحونه رو خوردم و رفتم حیاط و نشستم تو آلاچیق
که در عمارت باز شد و ماشین هوپی وارد حیاط شد همین که ماشین وایستاد دویدم طرف ماشین که هوپی
از ماشین پیاده شده و پریدم بغلش و سرم و بوس کرد.
هوپی : دلم برات تنگ شده بود
ات: دل منم تنگ شده بود
با هوپی وارد عمارت شدیم هوپی تا خاتون رو دید رفت نشست پیشش و سلام کرد.
خاتون : سلام پسرم خوبی
هوپی: بله خوبم شما حالتون چطوره
خاتون: منم خوبم عزیزم
هوپی به من گفت : ات بیا بشین دیگه
رفتم پیشش نشستم .
خاتون گفت: من برم یکم استراحت کنم کاری نداری پسرم
هوپی : نه خاتون برین استراحت کنید
خاتون رفت.
هوپی : ات
ات:بله
هوپی: نظرت چیه بریم اسب سواری
هوپی عاشق اسب سواری بود هر موقع ام وقتش خالی بود باهم می رفتیم
ات: باشه
هوپی: پس من تو ماشین منتظرم برو لباس عوض کن بیا
ات: باش
"جیهوپ"
رفتم و نشستم تو ماشین تا ات بیاد . مکس که دست راستم بود اومد طرف ماشین .
مکس: سلام ارباب
هوپی: سلام
مکس : ارباب میخواستم درمورد برادر ناتنیتون صحبت کنم
هوپی : برادر ناتنیم ؟
مکس: بله ارباب خیلی موضوع مهمیه
اگه مکس میگفت مهمه حتما مهم بود .
هوپی : خیلی خب بیا بشین تو ماشین حرف بزنیم . مکس نشست ، زنگ زدم به ات گفتم یه کار مهم برام پیش اومده . میدونستم بدش میاد از اینکه به چیزی که گفتم عمل نکنم . اما بعدا از دلش درمیارم فعلا موضوع جونگ سوک (همون برادر ناتنیش) مهمتره .
ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم از روستا خارج شدم تا یه جای خلوت با مکس صحبت کنم .
( علامت هوپی + علامت مکس &)
+ بگو
& ارباب جونگ سوک از زندان فرار کرده و داره یه عده آدم جمع میکنه که شمارو نابود کنه تا خودش ارباب بشه ، و این برای شما و موقعیتتون ، خانوادتون ، و روستا خطر بزرگیه ..
چی میشنیدم جونگ سوک از زندان فرار کرده اون عوضی ...
+ مکس خوب گوش کن ببین چی میگم هر طور شده باید جونگ سوکو پیدا کنی نمی خوام وضعیت روستا مثل قبل بشه فهمیدی
& بله ارباب
+ جونگ سوک اون آدم کثیف هوفففف
ولی من نگران خودم نبودم نگران ات و خاتون و مردم روستا بودم اگه روستا مثل قبل بشه همه چی خراب میشه
+مکس محافظارو دو برابرکن
& چشم ارباب
خوشحال بودم که مکس رو دارم که هم مثل رفیقه هم مثل برادرم
پارت دوم
----------------------------------------------خب الان من که خوابم نمیاد چیکار کنم یهو یادم افتاد صبح فیلم دانلود کردم. لبتابمو آوردم شروع کردم فیلم دیدن که خوابم برد .
صبح چشامو با صدای گنجشکا باز کردم. ساعت و دیدم ۱۰:۳۰ بود ، بلند شدم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین که دیدم خاتون داره کتاب می خونه ، سلام کردم .
ات: سلام صبح بخیر
خاتون: سلام عزیزم صبح توام بخیر بشین بگم برات صبحونه بیارن .
ات: ممنون
صبحونه رو خوردم و رفتم حیاط و نشستم تو آلاچیق
که در عمارت باز شد و ماشین هوپی وارد حیاط شد همین که ماشین وایستاد دویدم طرف ماشین که هوپی
از ماشین پیاده شده و پریدم بغلش و سرم و بوس کرد.
هوپی : دلم برات تنگ شده بود
ات: دل منم تنگ شده بود
با هوپی وارد عمارت شدیم هوپی تا خاتون رو دید رفت نشست پیشش و سلام کرد.
خاتون : سلام پسرم خوبی
هوپی: بله خوبم شما حالتون چطوره
خاتون: منم خوبم عزیزم
هوپی به من گفت : ات بیا بشین دیگه
رفتم پیشش نشستم .
خاتون گفت: من برم یکم استراحت کنم کاری نداری پسرم
هوپی : نه خاتون برین استراحت کنید
خاتون رفت.
هوپی : ات
ات:بله
هوپی: نظرت چیه بریم اسب سواری
هوپی عاشق اسب سواری بود هر موقع ام وقتش خالی بود باهم می رفتیم
ات: باشه
هوپی: پس من تو ماشین منتظرم برو لباس عوض کن بیا
ات: باش
"جیهوپ"
رفتم و نشستم تو ماشین تا ات بیاد . مکس که دست راستم بود اومد طرف ماشین .
مکس: سلام ارباب
هوپی: سلام
مکس : ارباب میخواستم درمورد برادر ناتنیتون صحبت کنم
هوپی : برادر ناتنیم ؟
مکس: بله ارباب خیلی موضوع مهمیه
اگه مکس میگفت مهمه حتما مهم بود .
هوپی : خیلی خب بیا بشین تو ماشین حرف بزنیم . مکس نشست ، زنگ زدم به ات گفتم یه کار مهم برام پیش اومده . میدونستم بدش میاد از اینکه به چیزی که گفتم عمل نکنم . اما بعدا از دلش درمیارم فعلا موضوع جونگ سوک (همون برادر ناتنیش) مهمتره .
ماشین رو روشن کردم و حرکت کردم از روستا خارج شدم تا یه جای خلوت با مکس صحبت کنم .
( علامت هوپی + علامت مکس &)
+ بگو
& ارباب جونگ سوک از زندان فرار کرده و داره یه عده آدم جمع میکنه که شمارو نابود کنه تا خودش ارباب بشه ، و این برای شما و موقعیتتون ، خانوادتون ، و روستا خطر بزرگیه ..
چی میشنیدم جونگ سوک از زندان فرار کرده اون عوضی ...
+ مکس خوب گوش کن ببین چی میگم هر طور شده باید جونگ سوکو پیدا کنی نمی خوام وضعیت روستا مثل قبل بشه فهمیدی
& بله ارباب
+ جونگ سوک اون آدم کثیف هوفففف
ولی من نگران خودم نبودم نگران ات و خاتون و مردم روستا بودم اگه روستا مثل قبل بشه همه چی خراب میشه
+مکس محافظارو دو برابرکن
& چشم ارباب
خوشحال بودم که مکس رو دارم که هم مثل رفیقه هم مثل برادرم
۵.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.