part:10
(انجلا)
ولی الان تو دید بودم هیچی
با جونگکوک هم کلام شده بودم
ات : اکثرا جای خلوت مهمونیاتونو انتخواب میکنم
کوک: کسی که دنبالش بودی مرده؟
(انجلا)
انجلا: ارع مرده
کوک: میشناستت؟
انجی: نه
کوک: پس.....
انجی: روش کراشم
کوک : شرمنده دختر خوشگلا برا منن
انجب: ببخشید؟؟؟
کوک: دختراییی با هیکل خوب و خوشگل چه بخوان و چه نخوان برا مننن
انج: منظورتون منم؟
کوک: اوهوم
واقعا خنده هاش رو مخ بود ولی الان داره ترسناک میشه .
بزنم دندوناشو خورد کنم؟
تا دیگه انگیزه ایی برا ی خنده هاش نداشته باشه؟
هیف هیفففف
ولی شاید تونستم یچییزایی بفهمم
منو که دیده پس ....
با لبخندی متقابل گفتم:
_ ولی من برا کسی نیستم خودم و خودم
کوک: نچ برا کسی جز جونگکوک نیستی ....بیا یکم اشنا شیم هنوز کلی از مهمونی مونده
دستشو به سمت اون میز گرفت
کوک: بفرما
به سمت میز رفتم که اونم دنبالم امد
پیش جیمین نشست و گف که بقل دستش بشینم
جیمین: معرفی نمیکنی؟
کوک: پارک انجلا..قراره بیشتر اشنا شیم
جیمین دستشو به سمتم گرف:
_ من پارک جیمینم از اشنایت خوشحالم
انجی: همچنین
دست دادم و سری دستمو کشیدم
جیمیمن : همو جاییی ندیدیم ؟
انجی: نه جطور؟
جیمین: اخه صدات خیلی برام اشناس ولی یادم نمیاد
انجی : نه منکه تا به حال ندیدمتون .
جونگکوک: خوب ول کن جیمین
جیمین قانع نشده نشست سر جاش
فک کنم جیمین و جونگکوک جوون ترین مرد دور این میز بودن
و اینکه این مردا چندش و سن بالا بودن
واقعا برام سواله که چرا این دختره تو فکر تور کردن اینان؟؟؟
جونگکوک مست میکرد
صدای پیامک گوشیم امد
یونگی بود
انجی: من میرم سرویس
(نجلا)
به سمت سرویس رفتم
پیامک_____
چرا خبری ازت نیس؟
کجایی؟
انجلا وای بحالت اگه کاری کرده باشی تو نقشمون نباشه
__
بهش زنگ زدم
یونگی: الو
انجی: منم
یونگی: دختره ی ...
انجی: واسا بگممم ......من یجا دور نشسته بودم ولی جونگکوک یه دفعه بم نزدیک شد چون دیگه لو رفته بودم تصمیم گرفتم پیششون بمونم تا یچییزایی بفهمم
یونگی: مراقب باش
قط کرد
ایششششش
رژ لبمو دراوردم و روژمو تمدید کردم تو ایینه خودمو بر انداز کردم
و خارج شدم
با چشم دنبال اون میز گشتم که جیمین دست تکون داد
به طرف میزشون رفتم
جونگکوک بد جور رو کاناپه لش کرده بود
انجی: چقدر خلوت شد
جیمین: همه رفتن روی یکی( پوزخند
کوک: انجی بیا دنبالم
منگ منگ پاشد
وایا ببینم این چیگف؟
انجی؟
اخرین نفر کی منو اینطوری صدا کرد؟
اخرین نفر.......
کوک: انجلاا
دنبالش رفتم که از پله ها بالا میرفت
تو راه بودیم که
انجی: کجا میبریم؟
کوک: میبرمت که شبم و عالی کنی
انجی: چی ؟ چی فک کردی پیش خودت ؟من جایی نمیام
داشتم بر میگشتم که مچ دستمو گرفت کشید و کوبوند به دیوار
ولی الان تو دید بودم هیچی
با جونگکوک هم کلام شده بودم
ات : اکثرا جای خلوت مهمونیاتونو انتخواب میکنم
کوک: کسی که دنبالش بودی مرده؟
(انجلا)
انجلا: ارع مرده
کوک: میشناستت؟
انجی: نه
کوک: پس.....
انجی: روش کراشم
کوک : شرمنده دختر خوشگلا برا منن
انجب: ببخشید؟؟؟
کوک: دختراییی با هیکل خوب و خوشگل چه بخوان و چه نخوان برا مننن
انج: منظورتون منم؟
کوک: اوهوم
واقعا خنده هاش رو مخ بود ولی الان داره ترسناک میشه .
بزنم دندوناشو خورد کنم؟
تا دیگه انگیزه ایی برا ی خنده هاش نداشته باشه؟
هیف هیفففف
ولی شاید تونستم یچییزایی بفهمم
منو که دیده پس ....
با لبخندی متقابل گفتم:
_ ولی من برا کسی نیستم خودم و خودم
کوک: نچ برا کسی جز جونگکوک نیستی ....بیا یکم اشنا شیم هنوز کلی از مهمونی مونده
دستشو به سمت اون میز گرفت
کوک: بفرما
به سمت میز رفتم که اونم دنبالم امد
پیش جیمین نشست و گف که بقل دستش بشینم
جیمین: معرفی نمیکنی؟
کوک: پارک انجلا..قراره بیشتر اشنا شیم
جیمین دستشو به سمتم گرف:
_ من پارک جیمینم از اشنایت خوشحالم
انجی: همچنین
دست دادم و سری دستمو کشیدم
جیمیمن : همو جاییی ندیدیم ؟
انجی: نه جطور؟
جیمین: اخه صدات خیلی برام اشناس ولی یادم نمیاد
انجی : نه منکه تا به حال ندیدمتون .
جونگکوک: خوب ول کن جیمین
جیمین قانع نشده نشست سر جاش
فک کنم جیمین و جونگکوک جوون ترین مرد دور این میز بودن
و اینکه این مردا چندش و سن بالا بودن
واقعا برام سواله که چرا این دختره تو فکر تور کردن اینان؟؟؟
جونگکوک مست میکرد
صدای پیامک گوشیم امد
یونگی بود
انجی: من میرم سرویس
(نجلا)
به سمت سرویس رفتم
پیامک_____
چرا خبری ازت نیس؟
کجایی؟
انجلا وای بحالت اگه کاری کرده باشی تو نقشمون نباشه
__
بهش زنگ زدم
یونگی: الو
انجی: منم
یونگی: دختره ی ...
انجی: واسا بگممم ......من یجا دور نشسته بودم ولی جونگکوک یه دفعه بم نزدیک شد چون دیگه لو رفته بودم تصمیم گرفتم پیششون بمونم تا یچییزایی بفهمم
یونگی: مراقب باش
قط کرد
ایششششش
رژ لبمو دراوردم و روژمو تمدید کردم تو ایینه خودمو بر انداز کردم
و خارج شدم
با چشم دنبال اون میز گشتم که جیمین دست تکون داد
به طرف میزشون رفتم
جونگکوک بد جور رو کاناپه لش کرده بود
انجی: چقدر خلوت شد
جیمین: همه رفتن روی یکی( پوزخند
کوک: انجی بیا دنبالم
منگ منگ پاشد
وایا ببینم این چیگف؟
انجی؟
اخرین نفر کی منو اینطوری صدا کرد؟
اخرین نفر.......
کوک: انجلاا
دنبالش رفتم که از پله ها بالا میرفت
تو راه بودیم که
انجی: کجا میبریم؟
کوک: میبرمت که شبم و عالی کنی
انجی: چی ؟ چی فک کردی پیش خودت ؟من جایی نمیام
داشتم بر میگشتم که مچ دستمو گرفت کشید و کوبوند به دیوار
۷.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.