paet9
[جونگکوک]
جیمین: اها پس من میرم خونم تا اماده شم شب میبینمت
کوک: بای
قبل از تکون خوردن جیمین اون دختره با حرص و غور غور کنان امد پایید یه نگاه بش انداختم بد خیلی ریلکس به کاناپه تکیه دادمو چشاموم بستم که در با صدای بدی بسته شد
جیمین: چیکارش کردی؟
کوک: دختره سیر نمیشه از این دخترا که تشنه رابطن و بس نمیکنن بدم میاد حالا اونم این باشه که واقعا رو مخمه
جیمین: باشه ..بای
جیمین رفت و منم پاشدم و برای شب اماده شدم
دوش گرفتم
موهامو درس کردم
لباس پوشیدم
و اتکلن زدم رفتم طبقه پایین که کمی از مهمونا امده بودن
{انجلا}
تو راه مهمونی بودم این توسیعه های تکراریه یونگی دیگه رو مخم رفته بود
جلو در وایسا دم
یونگی: تو اسمت پارک جیا هستش یادت نره
انجلا: وای باشه باشه
یونگی: در ارتباطیم
انجلا: بای
و رفت
به امارتی که کاملا خود نمایی میکرد نگاه کردم
چه خفن مهمون با ماشینای گرون وارد میشدم وارد امارت ششدم
برقا خاموش بودو معضیا در حال رقص بودن معضیا صحبت و گفت و گو
دود سیگار پقیه چرت پرتا مثل الکل تو هوا پخش بود اییییی
نور پردازیره خفنی داشت
اعطراف و دیدم که جیمینو رو دور یه میز بزرگ با مردا و دخترایی با لباسای باز دیدم که بلند بلند میخندیدن و الکل میخوردن دخترا همش بد/ن/اشونو به مردایی که خر پولی ازشون میبارید میم/ال/یدن
رو صندلی که دور بود ولی از نطر من دید خوبی به میز اونا داشت نشستم
یکم گذشت که مردی که جلومو گرفته بود پاشد
با ی دختره رف بقل جیمین یه پسر دیگه هم سن و سال خودش نشسته بود و با دخترا مشغول بود
دورغ چرا نظرمو جلب کرد
یعنی اون جئون جونگکوکه؟
خدا این چیه افریدی؟
فک کنم کلافه شد
که با شتابی که از اینجا معلوم بود دخترو پس زد و نشست
یکم ب اطراف نگا کرد
که نگاش به من رسید سری خودمو مشغول انجام کاری نشون دادم
چشم ازش گرفتم سعی کردم تا چند دقیقه بر نگردم
و همینم شد وقتی به طرف میز نگا کردم
جیمین بود ولی
او..اون یکی کوش
با حرص پاشدم دنبالش گشتم همون موقعه دستی دور کمر حلقه شد
سعی کردم دستشو نشکونم و فقط بیینم چه کسیه
به طرفش برگشتم
که با جونگکوک مواجعه شدم که با لبخندی که بدم میومد گفت:
_ کسیو گم کردی؟
یجور که به مِن مِن نیوفتم گفتم:
_ نه چطور؟
کوک: اخه با نگاهات سوراخم کردی خانومی
با این لفظ خانمی که گف یجوری شدم
دستشو کشیدم یکم دور شدم
انجلا: اشتباه میکنید من نگاهام رو شما نبود
کوک: اها هر چی تو بگی
همش میخندید یجور که ادم از حرفاش پشیمون میشد
کوک: پس دنبال کسی بودی؟
انجلا: ارع
کوک: اسمت چیه؟
انجلا : پارک.ا..پارک جیا
کوک: اها ... یادم نمیاد تا به حال تو مهمونیام دیده باشمت
میدونستم یونگی گفته تو دید نباشم بشون نزدیک نشم
ولی الان تو دید بودم
جیمین: اها پس من میرم خونم تا اماده شم شب میبینمت
کوک: بای
قبل از تکون خوردن جیمین اون دختره با حرص و غور غور کنان امد پایید یه نگاه بش انداختم بد خیلی ریلکس به کاناپه تکیه دادمو چشاموم بستم که در با صدای بدی بسته شد
جیمین: چیکارش کردی؟
کوک: دختره سیر نمیشه از این دخترا که تشنه رابطن و بس نمیکنن بدم میاد حالا اونم این باشه که واقعا رو مخمه
جیمین: باشه ..بای
جیمین رفت و منم پاشدم و برای شب اماده شدم
دوش گرفتم
موهامو درس کردم
لباس پوشیدم
و اتکلن زدم رفتم طبقه پایین که کمی از مهمونا امده بودن
{انجلا}
تو راه مهمونی بودم این توسیعه های تکراریه یونگی دیگه رو مخم رفته بود
جلو در وایسا دم
یونگی: تو اسمت پارک جیا هستش یادت نره
انجلا: وای باشه باشه
یونگی: در ارتباطیم
انجلا: بای
و رفت
به امارتی که کاملا خود نمایی میکرد نگاه کردم
چه خفن مهمون با ماشینای گرون وارد میشدم وارد امارت ششدم
برقا خاموش بودو معضیا در حال رقص بودن معضیا صحبت و گفت و گو
دود سیگار پقیه چرت پرتا مثل الکل تو هوا پخش بود اییییی
نور پردازیره خفنی داشت
اعطراف و دیدم که جیمینو رو دور یه میز بزرگ با مردا و دخترایی با لباسای باز دیدم که بلند بلند میخندیدن و الکل میخوردن دخترا همش بد/ن/اشونو به مردایی که خر پولی ازشون میبارید میم/ال/یدن
رو صندلی که دور بود ولی از نطر من دید خوبی به میز اونا داشت نشستم
یکم گذشت که مردی که جلومو گرفته بود پاشد
با ی دختره رف بقل جیمین یه پسر دیگه هم سن و سال خودش نشسته بود و با دخترا مشغول بود
دورغ چرا نظرمو جلب کرد
یعنی اون جئون جونگکوکه؟
خدا این چیه افریدی؟
فک کنم کلافه شد
که با شتابی که از اینجا معلوم بود دخترو پس زد و نشست
یکم ب اطراف نگا کرد
که نگاش به من رسید سری خودمو مشغول انجام کاری نشون دادم
چشم ازش گرفتم سعی کردم تا چند دقیقه بر نگردم
و همینم شد وقتی به طرف میز نگا کردم
جیمین بود ولی
او..اون یکی کوش
با حرص پاشدم دنبالش گشتم همون موقعه دستی دور کمر حلقه شد
سعی کردم دستشو نشکونم و فقط بیینم چه کسیه
به طرفش برگشتم
که با جونگکوک مواجعه شدم که با لبخندی که بدم میومد گفت:
_ کسیو گم کردی؟
یجور که به مِن مِن نیوفتم گفتم:
_ نه چطور؟
کوک: اخه با نگاهات سوراخم کردی خانومی
با این لفظ خانمی که گف یجوری شدم
دستشو کشیدم یکم دور شدم
انجلا: اشتباه میکنید من نگاهام رو شما نبود
کوک: اها هر چی تو بگی
همش میخندید یجور که ادم از حرفاش پشیمون میشد
کوک: پس دنبال کسی بودی؟
انجلا: ارع
کوک: اسمت چیه؟
انجلا : پارک.ا..پارک جیا
کوک: اها ... یادم نمیاد تا به حال تو مهمونیام دیده باشمت
میدونستم یونگی گفته تو دید نباشم بشون نزدیک نشم
ولی الان تو دید بودم
۵.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.