Part20...جین
#Part20...جین
نامجون:میدونم توی حیات پرن بچهها روخیلی وقته فرستادم توماشینا خودم هستم هواتونو دارم فقط بهم زنگ بزنین خبر بدین+اوکی مواظب باش بیا زیر پنجره تاهمه باهم بریم نامجون:اوکی سریع رفتم روتختیوهرچی به دستم میرسیدوبرمیداشتم کوکم همروبهم گره میزدرویا:میخواین چیکارکنین کوک:میخوایم فرار کنیم رستا:مگه اون بیرون پره ادم نیس چجوری میخواین فرار کنیم+یه کاریش میکنیم نامجونم کمکمون میکنه سرموازپنجره بردم بیرون که نامجونو دیدم میدوید اینطرف دستموبراش تکون دادمو پارچروانداختم بیرون یه سرشم بستم به تخت+خب دخترا برین رستا:پس شماچی کوک:ماهم میایم شمابرین اول رویارو فرستادم جلو+تواول برو نترس نامجون پایین هواتو داره رویا:باشه وپارچرو گرفت وپایینو نگاه کرد+نگران نباش اگرم بیوفتی بابات میگیرتت بهم یه لبخنده قشنگ زدو ارواروم میرفت پایین نگاه کردم دیدم نامجون بغلش کردوگذاشتش روی زمین کوک:خب حالا توبرورستاشی رستا:اوکی تاپارچرو گرفت صدای دستگیره درامدیاخوداوصدای همون مرده شیک پوش دوباره بلندشد¢:کلیداین بیصاحاب دست کدوم خره بیاین این دروباز کنین احمقاهممون ترسیده بودیم به رستااشاره کردم سریع بره پایین وقتی رفت بهکوک گفتم بره اولش قبول نمیکردبهزور فرستادمش صدای درهرلحظن بدترمیشد انگار میخواستن بشکننش سریع پارچرو گرفتمو رفتم پایین تارسیدم پایین مرده سرشواز پنجره اورد بیرونو دادزد¢:لعنتیا همونجا وایسین نامجون:بدوووین وهممونو هل دادهمینجوداشتیم میدویدیم که صدای شلیک امدنامجون ازهممون عقب تربودبرگشتیم نگاش کردم دیدم صورتش جم شده رستا:باباایی چیشدی خوبی توروخداکوک:هیووونگ تیرخوردی نامجون:نننههه فقط بدویین الان میان تودلم انگارظرف میشستن+رویاشی توبامابیاکوک شمابرین طرف ماشینای خودتون عجله کنینوازهم جداشدیم رسیدیم به دیوار برای نامجون قلاب گرفتم که از دیوارگرفتوپریدبالا بعدم رویاروفرستادم اخرم خودم تامیخواستیم بریم اونور دیدم چندتانگهبان دارن میدون سمتمون پریدم پایینو رویاروگرفتم بعدم نامجون پریدمعلوم بودبازوش زخم شده سریع سوارماشیناشدیموحرکت کردیم...رستا
دلم مثه سیروسرکه میجوشیدنامجون بابای نازم تیرخوردبمیرم براش باکوک همینجورداشتیم میدویدیم که صدای شلیک دوباره امدترسیدموبرگشتم عقبونگاه کردم دیدم چندتانگهبان دنبالمونن تامیخواستم برگردم طرف کوک پام پیچ خوردو خوردم زمین کوک:رستاشیی بلندشدوسریع زیربغلموگرفتوبلندم کرد رسیدیم به دیواردوباره برام قلاب گرفت که پریدم رودیوارخودشم سریع امدبالاکوک:تاپریدم برگشتم طرفت بپربغلم+باشه وسریع پریدپایینوبرگشت کهتامیخواستم بپرم دوباره صدای شلیک امدولی به جاییم نخوردکوک:بپررر
نامجون:میدونم توی حیات پرن بچهها روخیلی وقته فرستادم توماشینا خودم هستم هواتونو دارم فقط بهم زنگ بزنین خبر بدین+اوکی مواظب باش بیا زیر پنجره تاهمه باهم بریم نامجون:اوکی سریع رفتم روتختیوهرچی به دستم میرسیدوبرمیداشتم کوکم همروبهم گره میزدرویا:میخواین چیکارکنین کوک:میخوایم فرار کنیم رستا:مگه اون بیرون پره ادم نیس چجوری میخواین فرار کنیم+یه کاریش میکنیم نامجونم کمکمون میکنه سرموازپنجره بردم بیرون که نامجونو دیدم میدوید اینطرف دستموبراش تکون دادمو پارچروانداختم بیرون یه سرشم بستم به تخت+خب دخترا برین رستا:پس شماچی کوک:ماهم میایم شمابرین اول رویارو فرستادم جلو+تواول برو نترس نامجون پایین هواتو داره رویا:باشه وپارچرو گرفت وپایینو نگاه کرد+نگران نباش اگرم بیوفتی بابات میگیرتت بهم یه لبخنده قشنگ زدو ارواروم میرفت پایین نگاه کردم دیدم نامجون بغلش کردوگذاشتش روی زمین کوک:خب حالا توبرورستاشی رستا:اوکی تاپارچرو گرفت صدای دستگیره درامدیاخوداوصدای همون مرده شیک پوش دوباره بلندشد¢:کلیداین بیصاحاب دست کدوم خره بیاین این دروباز کنین احمقاهممون ترسیده بودیم به رستااشاره کردم سریع بره پایین وقتی رفت بهکوک گفتم بره اولش قبول نمیکردبهزور فرستادمش صدای درهرلحظن بدترمیشد انگار میخواستن بشکننش سریع پارچرو گرفتمو رفتم پایین تارسیدم پایین مرده سرشواز پنجره اورد بیرونو دادزد¢:لعنتیا همونجا وایسین نامجون:بدوووین وهممونو هل دادهمینجوداشتیم میدویدیم که صدای شلیک امدنامجون ازهممون عقب تربودبرگشتیم نگاش کردم دیدم صورتش جم شده رستا:باباایی چیشدی خوبی توروخداکوک:هیووونگ تیرخوردی نامجون:نننههه فقط بدویین الان میان تودلم انگارظرف میشستن+رویاشی توبامابیاکوک شمابرین طرف ماشینای خودتون عجله کنینوازهم جداشدیم رسیدیم به دیوار برای نامجون قلاب گرفتم که از دیوارگرفتوپریدبالا بعدم رویاروفرستادم اخرم خودم تامیخواستیم بریم اونور دیدم چندتانگهبان دارن میدون سمتمون پریدم پایینو رویاروگرفتم بعدم نامجون پریدمعلوم بودبازوش زخم شده سریع سوارماشیناشدیموحرکت کردیم...رستا
دلم مثه سیروسرکه میجوشیدنامجون بابای نازم تیرخوردبمیرم براش باکوک همینجورداشتیم میدویدیم که صدای شلیک دوباره امدترسیدموبرگشتم عقبونگاه کردم دیدم چندتانگهبان دنبالمونن تامیخواستم برگردم طرف کوک پام پیچ خوردو خوردم زمین کوک:رستاشیی بلندشدوسریع زیربغلموگرفتوبلندم کرد رسیدیم به دیواردوباره برام قلاب گرفت که پریدم رودیوارخودشم سریع امدبالاکوک:تاپریدم برگشتم طرفت بپربغلم+باشه وسریع پریدپایینوبرگشت کهتامیخواستم بپرم دوباره صدای شلیک امدولی به جاییم نخوردکوک:بپررر
۸.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.