part22...رستا
#part22...رستا
توحتی نمیتونی تصورکنی چه حسی داره چون جای من نیستی تمام این حرفاروباگریه ودادمیزددلم به حالش سوخت درکش میکردم رفتم نزدیکشو گفتم:تهیونگ شی بسه تمومش کنین اونم تقصیری نداره مجبوربوده نامجون:درست میگه انقد سرزنشش نکنین من حالم خوب نیس میخوام برم استراحت کنم رویا:اباا حالت خوبه نامجون بهش لبخندی زدوگفت:اره عزیزم نگران نباش فقط یکم گیجم اونم به خاطره اون بی حسیس رویا:ببخشید همش تقصیر من بود رونیا:تقصیر توام نبود اونایه باندخلافکارن کارشونم قاچاق دخترو اعضای بدنومواده همهمون باچشای متعجب داشتیم به حرفاش گوش میدادیم جیمین:ینی چی ینی اگه به کمک رویاشی نمیرفتیم چی میشدرونیا:قراربود فرداسایه بیادشخصاببرتش نامجون:سایه دیگه کیه
رونیا:اصله کاری اونه همه این باندزیردست اونه ولی هیچکس ن میدونه اون کیه ن میدونه کجاس ن دیدتش هیچکس نمیدونه اون کیه جین:ینی اسمش سایس رونیا:ن نمیدونم اسمش چیه ینی هیچکس نمیدونه فقط میدونم بهش میگن Shadow سایه
تنهاچیزی که ازش میدونم همین لقبشه تهیونگ:توچجوری اخه بااینااشناشدی رونیا:من قراربودبعدادامه تحصیلم بیام کره بابام بایکی ازشرکاش توی کره قرارگذاشته بودکه وقتی امدم بهم جاومکانو امکانات بده ولی وقتی رسیدم اینجا ازهیچکدوم خبری نبود اون مرتیکه همروبالاکشیده بودومن بودمو یه ساک چند شب اینجاسرگردونبودم هیشکی بهم جانمیدادمیترسیدن که دزدی چیزی باشم تااینکه لی جان منو پیداکردوبهم پیشنهاد دادکه بهم همه چی میده جای خواب ماشینوازاین چیزابه جاش باید براشون هرکاری که گفتنوبکنم منم چون شرایطم خوب نبود مجبورشدم قبول کنم تااون شبی که این دختررواوردن تادیدمش شناختمش ازروی چشماشواندامش وقتی فهمیدم خودشه گوشیشو از نگهبانا کف رفتموبهتون زنگ زدم همه ماجراهمین بود
توحتی نمیتونی تصورکنی چه حسی داره چون جای من نیستی تمام این حرفاروباگریه ودادمیزددلم به حالش سوخت درکش میکردم رفتم نزدیکشو گفتم:تهیونگ شی بسه تمومش کنین اونم تقصیری نداره مجبوربوده نامجون:درست میگه انقد سرزنشش نکنین من حالم خوب نیس میخوام برم استراحت کنم رویا:اباا حالت خوبه نامجون بهش لبخندی زدوگفت:اره عزیزم نگران نباش فقط یکم گیجم اونم به خاطره اون بی حسیس رویا:ببخشید همش تقصیر من بود رونیا:تقصیر توام نبود اونایه باندخلافکارن کارشونم قاچاق دخترو اعضای بدنومواده همهمون باچشای متعجب داشتیم به حرفاش گوش میدادیم جیمین:ینی چی ینی اگه به کمک رویاشی نمیرفتیم چی میشدرونیا:قراربود فرداسایه بیادشخصاببرتش نامجون:سایه دیگه کیه
رونیا:اصله کاری اونه همه این باندزیردست اونه ولی هیچکس ن میدونه اون کیه ن میدونه کجاس ن دیدتش هیچکس نمیدونه اون کیه جین:ینی اسمش سایس رونیا:ن نمیدونم اسمش چیه ینی هیچکس نمیدونه فقط میدونم بهش میگن Shadow سایه
تنهاچیزی که ازش میدونم همین لقبشه تهیونگ:توچجوری اخه بااینااشناشدی رونیا:من قراربودبعدادامه تحصیلم بیام کره بابام بایکی ازشرکاش توی کره قرارگذاشته بودکه وقتی امدم بهم جاومکانو امکانات بده ولی وقتی رسیدم اینجا ازهیچکدوم خبری نبود اون مرتیکه همروبالاکشیده بودومن بودمو یه ساک چند شب اینجاسرگردونبودم هیشکی بهم جانمیدادمیترسیدن که دزدی چیزی باشم تااینکه لی جان منو پیداکردوبهم پیشنهاد دادکه بهم همه چی میده جای خواب ماشینوازاین چیزابه جاش باید براشون هرکاری که گفتنوبکنم منم چون شرایطم خوب نبود مجبورشدم قبول کنم تااون شبی که این دختررواوردن تادیدمش شناختمش ازروی چشماشواندامش وقتی فهمیدم خودشه گوشیشو از نگهبانا کف رفتموبهتون زنگ زدم همه ماجراهمین بود
۸.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.