Part19......تهیونگ
#Part19......تهیونگ
باجیهوپ شی امدیم جلوی دره اشپزخونه ولی بستس البته نامجون هیونگ فکراینجاشم کرده بود چون یه دره کوچیک بود که بالاش شیشه ای بودباشیشه برین تیکشوبریدیم تابتونیم قفلوبازکنیمو موفقم شدیم ایول جیهوپ:بازشد+اره بریم تامیخواستیم پامونوبزاریم داخل یکی جلومون ظاهرشدیاخدالورفتیم جیهوپ:ببخشیدفکرکنم خونرواشتباهی امدیم+اره اره الان رفع زحمت میکنیم¥:کجاامگ شماتهیونگ شی نیستین+ن بابا کی من خخ¥:چراهستین من خودم بهتون ادرس دادم جیهوپ:ااخودتی+واقعاازکجامیدونستی ازاینجامیایم¥:نمدونستم امده بودم اب بخورم بهتره بریم ممکنه نگهبانا بیان+اره بیابریم¥:رویارو نجات دادین+نمیدونم زنگ زدم نامجون تاببینم چیشده که گفت جین رفته دروبازکنه بن ماهم گفت بریم یه جایی نزدیک دره عمارت قایم شیم تاوقتی امدن همگی فرارکنیم....جین
کلیداتوی جیب من بودپس رفتم داخل تاکلیداروبدم به کوک ایناکه یه صدایی شنیدم رفتم یه گوشه قایم شم که برقاروشن شدویه مردازاتاق دوید بیرون سره جام خشکم زد نمدونستم بایدچیکارکنم (¢علامت مرده)¢:مفت خورای تنبل کدوم گورین بیاین بیرون ببینم که چندتانگهبان ازگوشه وکناراامدن وسط سالنو انگار همشون خواب بودن که باز اون مرده دادزد¢شماتنبلا پول میگیرین که بخوابین بیعرضه هابدویین همه جاروبگردین ازدوربینادیدم از یه گوشه عمارت دونفرامدن داخل اگه فرارکنن همتونومیکشم بدویین نگهبانا:بله قربان وهرکدومشون یه طرف دویدن من مونده بودم چیکارکنم که منو دیدیاخودا خودت رحم کن¢:تواونجاچه غلطی میکنی مگه کربودی بدو نبینمت خداروشکرکه لباس ایناتنم بوداخخ قربونت برم لیدرگروه وسریع دویدم بالارفتم طبقه دوم هرجارونگاکردم کوکشونو ندیدم اروم صدازدمش:کوک کوک:بله هیونگ اینجاییم دیدم توی یه گوشع دیوارقایم شدن+بدووین که همشون دنبالمونن سریع دروبازکردم که دیدم رویاشی یه گوشه نشسته وزانوشوبغل کرده داره گریه میکنه یه لحظه که چشمای اشکیش که ذوق کرده بودو دیدم دلم یه جوری شدنمدونم شاید دلم براش سوخت الان دوروزه که اینجاس رستادویدورفت بغلش کردمنم کوکوهل دادم توودروبستم کوک:چرااینجوری کردی+اون بیرون پره ادمه نمیتونیم ازعمارت بریم گیرمیوفتیم رویا:جین هیونگ الان پس باید چیکارکنیم من میترسم+نگران نباش درستش میکنیم دیدم یه طرف اتاق یه پنجره داره بازش کردم ولی توری اهنی داشت باید بایه پیچ گوشتی بازش کنم کلیدارودراوردمو سعی کردم بازش کنم باهربدبختی بوددروبازکردم به نامجون زنگ زدم+الونامجوناماالان تواتاقیم که رویاشی زندانیه ولی همه نگهبانادنبالمونن به بچهها بگو برن توی ماشیناتامام بیایم بیرون اگه تایه ربع دیگه بت زنگ نزدم زنگ بزن پلیس نامجون:میدونم توی حیات پ
باجیهوپ شی امدیم جلوی دره اشپزخونه ولی بستس البته نامجون هیونگ فکراینجاشم کرده بود چون یه دره کوچیک بود که بالاش شیشه ای بودباشیشه برین تیکشوبریدیم تابتونیم قفلوبازکنیمو موفقم شدیم ایول جیهوپ:بازشد+اره بریم تامیخواستیم پامونوبزاریم داخل یکی جلومون ظاهرشدیاخدالورفتیم جیهوپ:ببخشیدفکرکنم خونرواشتباهی امدیم+اره اره الان رفع زحمت میکنیم¥:کجاامگ شماتهیونگ شی نیستین+ن بابا کی من خخ¥:چراهستین من خودم بهتون ادرس دادم جیهوپ:ااخودتی+واقعاازکجامیدونستی ازاینجامیایم¥:نمدونستم امده بودم اب بخورم بهتره بریم ممکنه نگهبانا بیان+اره بیابریم¥:رویارو نجات دادین+نمیدونم زنگ زدم نامجون تاببینم چیشده که گفت جین رفته دروبازکنه بن ماهم گفت بریم یه جایی نزدیک دره عمارت قایم شیم تاوقتی امدن همگی فرارکنیم....جین
کلیداتوی جیب من بودپس رفتم داخل تاکلیداروبدم به کوک ایناکه یه صدایی شنیدم رفتم یه گوشه قایم شم که برقاروشن شدویه مردازاتاق دوید بیرون سره جام خشکم زد نمدونستم بایدچیکارکنم (¢علامت مرده)¢:مفت خورای تنبل کدوم گورین بیاین بیرون ببینم که چندتانگهبان ازگوشه وکناراامدن وسط سالنو انگار همشون خواب بودن که باز اون مرده دادزد¢شماتنبلا پول میگیرین که بخوابین بیعرضه هابدویین همه جاروبگردین ازدوربینادیدم از یه گوشه عمارت دونفرامدن داخل اگه فرارکنن همتونومیکشم بدویین نگهبانا:بله قربان وهرکدومشون یه طرف دویدن من مونده بودم چیکارکنم که منو دیدیاخودا خودت رحم کن¢:تواونجاچه غلطی میکنی مگه کربودی بدو نبینمت خداروشکرکه لباس ایناتنم بوداخخ قربونت برم لیدرگروه وسریع دویدم بالارفتم طبقه دوم هرجارونگاکردم کوکشونو ندیدم اروم صدازدمش:کوک کوک:بله هیونگ اینجاییم دیدم توی یه گوشع دیوارقایم شدن+بدووین که همشون دنبالمونن سریع دروبازکردم که دیدم رویاشی یه گوشه نشسته وزانوشوبغل کرده داره گریه میکنه یه لحظه که چشمای اشکیش که ذوق کرده بودو دیدم دلم یه جوری شدنمدونم شاید دلم براش سوخت الان دوروزه که اینجاس رستادویدورفت بغلش کردمنم کوکوهل دادم توودروبستم کوک:چرااینجوری کردی+اون بیرون پره ادمه نمیتونیم ازعمارت بریم گیرمیوفتیم رویا:جین هیونگ الان پس باید چیکارکنیم من میترسم+نگران نباش درستش میکنیم دیدم یه طرف اتاق یه پنجره داره بازش کردم ولی توری اهنی داشت باید بایه پیچ گوشتی بازش کنم کلیدارودراوردمو سعی کردم بازش کنم باهربدبختی بوددروبازکردم به نامجون زنگ زدم+الونامجوناماالان تواتاقیم که رویاشی زندانیه ولی همه نگهبانادنبالمونن به بچهها بگو برن توی ماشیناتامام بیایم بیرون اگه تایه ربع دیگه بت زنگ نزدم زنگ بزن پلیس نامجون:میدونم توی حیات پ
۷.۸k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.