ɴᴀɢʜᴀsʜ ʀᴏᴢ ʜᴀʏᴇ sᴏᴏʀᴀᴛʏ ²
صدای یکی میومد که مدام میگفت : گرازززز ، یوریییی ، باز کدوم گوری رفتی ؟؟
یوری جواب داد : اومدم ا/ت اینجامممم .
دختره اومد . یه سلام خشک داد و بعدش هم با یوری رفت .
ᴀ/ᴛ
ا/ت : باز دوباره کجا غیب شده بودی ؟؟ اونا کی بودن ؟؟ میخواستن بهت تجاوز کنن ؟؟
یوری : اخه ابله کسی که میخواد بهم تجاوز کنه میمونه بر و بر منو نگا میکنه ؟؟
ا/ت : خاطره ی بدی یادم اوردی !
یوری : بهت تجاوزه شوده بوده قبلاااااااا ؟؟؟
ا/ت : خفه بابا تجاوز کجا بود ، بهم گفتی ابله یاد کلاس هشتمم افتادم که یه کلمه ای رو ابله خوندم و اون کلمه آبله مرغان بود . خوندمش ابله مرغان . اون روز تو مریض بودی و نیومده بودی وگرنه آبرو برام نمیذاشتی .
یوری تکیه داد به دیوار و دستاشو گذاشت روی پاهاش و انقدر خندید که داشت غش میکرد . خودمم خندم گرفت .
ا/ت : زهرمار بچه بودم خب .
حالش که جا اومد گفت :
یوری : نه ، منم یاد کلاس هشتمم افتادم . اون موقع هم شما مسافرت بودین نیومده بودی کلاس . سر درس ادبیات بودیم . آبرو رو خوندم ابرو .
این دفعه من بودم که داشتم از خنده غش میکردم . تا خود خونه خندیدیم طوری که دل درد گرفتیم . من و یوری با هم زندگی میکردیم . دلیل خاصی هم نداشت . فقط چون از هفتم با هم دیگه دوست بودیم انگار که خواهر بودیم و خانواده هامون هم توی زمان جوونیشون با هم مثل ما صمیمی بودن . درو باز کردم و دوتاییمون وارد خونه شدیم که یهویی یه چیزی خود به شیشه و شکست . جیغ زدم و رفتم سمت پنجره ای که شیشهاش شکسته بود که دیدم یکی از پسرایی که الان دیدیم دستش رو شبیه تفنگ کرد و به معنای خداحافظی گذاشت روی سرش و رفت . دنبال سنگی که انداخته بود توی خونه گشتم تا پرتش کنم . زیر مبل پیداش کردم اما به سنگ یه کاغذ وصل بود . کاغذ که چه عرض کنم ، تومار اژدها توی پاندا ی کونگفو کار بود . بازش کردم و گفتم :
ا/ت : ودففف ، یوری بیا اینجا اینو ببین .
اومد پیشم و گفت :
یوری : چه مرگته ؟ این چیه دستت ؟؟
ا/ت : حلواعه . خو سگنه کوری ؟؟ این همون سنگس که باهاش شیشه رو شکست . نگا کن گراز پدر چی نوشته روش ...
لایک و کامنتا خیلی کم شده اینجور باشه پیجمو جم میکنم میرم اینستا .. یکم حمایتم کنید من برای اینا زحمت میکشم خببب 🥺👈🏻👉🏻
یوری جواب داد : اومدم ا/ت اینجامممم .
دختره اومد . یه سلام خشک داد و بعدش هم با یوری رفت .
ᴀ/ᴛ
ا/ت : باز دوباره کجا غیب شده بودی ؟؟ اونا کی بودن ؟؟ میخواستن بهت تجاوز کنن ؟؟
یوری : اخه ابله کسی که میخواد بهم تجاوز کنه میمونه بر و بر منو نگا میکنه ؟؟
ا/ت : خاطره ی بدی یادم اوردی !
یوری : بهت تجاوزه شوده بوده قبلاااااااا ؟؟؟
ا/ت : خفه بابا تجاوز کجا بود ، بهم گفتی ابله یاد کلاس هشتمم افتادم که یه کلمه ای رو ابله خوندم و اون کلمه آبله مرغان بود . خوندمش ابله مرغان . اون روز تو مریض بودی و نیومده بودی وگرنه آبرو برام نمیذاشتی .
یوری تکیه داد به دیوار و دستاشو گذاشت روی پاهاش و انقدر خندید که داشت غش میکرد . خودمم خندم گرفت .
ا/ت : زهرمار بچه بودم خب .
حالش که جا اومد گفت :
یوری : نه ، منم یاد کلاس هشتمم افتادم . اون موقع هم شما مسافرت بودین نیومده بودی کلاس . سر درس ادبیات بودیم . آبرو رو خوندم ابرو .
این دفعه من بودم که داشتم از خنده غش میکردم . تا خود خونه خندیدیم طوری که دل درد گرفتیم . من و یوری با هم زندگی میکردیم . دلیل خاصی هم نداشت . فقط چون از هفتم با هم دیگه دوست بودیم انگار که خواهر بودیم و خانواده هامون هم توی زمان جوونیشون با هم مثل ما صمیمی بودن . درو باز کردم و دوتاییمون وارد خونه شدیم که یهویی یه چیزی خود به شیشه و شکست . جیغ زدم و رفتم سمت پنجره ای که شیشهاش شکسته بود که دیدم یکی از پسرایی که الان دیدیم دستش رو شبیه تفنگ کرد و به معنای خداحافظی گذاشت روی سرش و رفت . دنبال سنگی که انداخته بود توی خونه گشتم تا پرتش کنم . زیر مبل پیداش کردم اما به سنگ یه کاغذ وصل بود . کاغذ که چه عرض کنم ، تومار اژدها توی پاندا ی کونگفو کار بود . بازش کردم و گفتم :
ا/ت : ودففف ، یوری بیا اینجا اینو ببین .
اومد پیشم و گفت :
یوری : چه مرگته ؟ این چیه دستت ؟؟
ا/ت : حلواعه . خو سگنه کوری ؟؟ این همون سنگس که باهاش شیشه رو شکست . نگا کن گراز پدر چی نوشته روش ...
لایک و کامنتا خیلی کم شده اینجور باشه پیجمو جم میکنم میرم اینستا .. یکم حمایتم کنید من برای اینا زحمت میکشم خببب 🥺👈🏻👉🏻
۳۳.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.