فیک شیش شاتی هوپی پارت ⁶ ( آخر ) 🧛🏻🍷
هوپی : خب .. فک کنم بهتره مهمونی رو تموم کنیم ...
ا/ت : فکر خوبیه ...
هوپی : حالا یه لطفی بکن خودت دست و پا داری تا اتاق میتونی بیای پس از سر کول من بیا پایین ...
ا/ت : اوه .. ببخشید ...
هوپی : خواهش .. خب .. بریم ...
خم شد و گفت : حالا تو دستتو بده من ...
هول کردم و گفتم : من ؟! ها !! باش .. بیا ...
محکم دستمو بردم جلو که خورد تو چشش ...
ا/ت : وای عن تو سرم خوبی ؟؟ ...
هوپی : اییی فقط ضایع نکننن ...
دستمو گرفت و گفت : خوشآمدید .. مهمانی تمامه .. قبل از رفتن این رو بگم .. این بانویی که کنار من مشاهده میکنید .. به زودی همسر من و ملکه ی اینجا میشن .. پس از الان احترامشون رو نگه دارید .. با تشکر .. خدانگهدار ...
من توی هپروت بودم که دستم توسط هوپی کشیده شده و رفتیم طبقه ی بالا ...
ا/ت : اون بلوفا چی بود میزدی ؟؟ من با دست و پا غذا میخورم بعد ملکه هم بشم ؟؟ خو میرینم تو سلطنتت کههه ...
هوپی : مهم نیست .. مهم اینه که پادشاه این سرزمین عاشق شده ...
ا/ت : هن :/ ؟ ...
هوپی : دوسم داری یا نه ؟؟ ...
سکوت کردم ...
هوپی : اره یا نه ؟؟
با لکنت جواب دادم : ا .. اره ...
که یهویی پرید روم و ماچم کرد ...
یاد این ننه ها افتادم که تا ادمو میدیدن خوب با تف زیارتمون میکردن ...
صورتم از این فکر جمع شده بود و سیخ مونده بودم سر جام ...
هوپی : خیل خب تو داخل اتاق من میخوابی ؟؟ ...
یا ابالفضل علیه السلام ...
با ترس گفتم : میخوای باهام کارای خارجی کنی ؟؟ ...
اینو که بگممم آخ ...
هوپی افتاده بود کف سالن از خنده غلت میزد ...
دقیقا مثل سوسک پیف پاف خورده بود ...
این نمیره بیوفته رو دستم ...
با لگد به پهلوش زدم و گفتم : چرا میخندی خب باید میپرسیدم !! ...
با خنده گفت : ببین .. توی اتاق .. دو تا تخت تک نفره جدا هست .. جررررر ...
و دوباره پاره شد ...
با فکر کردن به افکار کثیفم لبخندی اومد روی لبم و تبدیل به خر خنده شد ...
حالا دونفری مثل سوسک پیف پاف خورده غلت میزدیم ...
( سه سال بعد )
ا/ت : هوپیییییی ...
هوپی : چیههههه ؟؟ ...
ا/ت : کایونگ کوووو ؟؟ ...
هوپی : داره شیر میخوره .. بغل منه ...
ا/ت : آها هوففف .. وایسا بینم .. مگه تو شیر داری جیهوپپپ ؟؟
هوپی : خاک تو سر منگولت کنن که هنوز مث سه سال پیشه .. شیر خشککک ...
ا/ت : ها .. سکته کردم .. خب خیالم راحت شد تو مادر نیستی من پدر ...
هوپی : ( وی ترجیح میدهد سکوت اختیار کند 😐😔 )
چطور بوددد ؟؟ 🧛🏻🍷😂
بعدی کی باشه ؟؟ هر کی رای بیشتری آورد از اون مینویسم و از الان بگم اون سه پارتی میشه 🧛🏻🍷😁
خب خب حتمااا نظراتتون رو بذارین 😂
بابایییی ... 🧛🏻🍷
تف به هر کی که دور قبل گزارش کرد پستمو
ا/ت : فکر خوبیه ...
هوپی : حالا یه لطفی بکن خودت دست و پا داری تا اتاق میتونی بیای پس از سر کول من بیا پایین ...
ا/ت : اوه .. ببخشید ...
هوپی : خواهش .. خب .. بریم ...
خم شد و گفت : حالا تو دستتو بده من ...
هول کردم و گفتم : من ؟! ها !! باش .. بیا ...
محکم دستمو بردم جلو که خورد تو چشش ...
ا/ت : وای عن تو سرم خوبی ؟؟ ...
هوپی : اییی فقط ضایع نکننن ...
دستمو گرفت و گفت : خوشآمدید .. مهمانی تمامه .. قبل از رفتن این رو بگم .. این بانویی که کنار من مشاهده میکنید .. به زودی همسر من و ملکه ی اینجا میشن .. پس از الان احترامشون رو نگه دارید .. با تشکر .. خدانگهدار ...
من توی هپروت بودم که دستم توسط هوپی کشیده شده و رفتیم طبقه ی بالا ...
ا/ت : اون بلوفا چی بود میزدی ؟؟ من با دست و پا غذا میخورم بعد ملکه هم بشم ؟؟ خو میرینم تو سلطنتت کههه ...
هوپی : مهم نیست .. مهم اینه که پادشاه این سرزمین عاشق شده ...
ا/ت : هن :/ ؟ ...
هوپی : دوسم داری یا نه ؟؟ ...
سکوت کردم ...
هوپی : اره یا نه ؟؟
با لکنت جواب دادم : ا .. اره ...
که یهویی پرید روم و ماچم کرد ...
یاد این ننه ها افتادم که تا ادمو میدیدن خوب با تف زیارتمون میکردن ...
صورتم از این فکر جمع شده بود و سیخ مونده بودم سر جام ...
هوپی : خیل خب تو داخل اتاق من میخوابی ؟؟ ...
یا ابالفضل علیه السلام ...
با ترس گفتم : میخوای باهام کارای خارجی کنی ؟؟ ...
اینو که بگممم آخ ...
هوپی افتاده بود کف سالن از خنده غلت میزد ...
دقیقا مثل سوسک پیف پاف خورده بود ...
این نمیره بیوفته رو دستم ...
با لگد به پهلوش زدم و گفتم : چرا میخندی خب باید میپرسیدم !! ...
با خنده گفت : ببین .. توی اتاق .. دو تا تخت تک نفره جدا هست .. جررررر ...
و دوباره پاره شد ...
با فکر کردن به افکار کثیفم لبخندی اومد روی لبم و تبدیل به خر خنده شد ...
حالا دونفری مثل سوسک پیف پاف خورده غلت میزدیم ...
( سه سال بعد )
ا/ت : هوپیییییی ...
هوپی : چیههههه ؟؟ ...
ا/ت : کایونگ کوووو ؟؟ ...
هوپی : داره شیر میخوره .. بغل منه ...
ا/ت : آها هوففف .. وایسا بینم .. مگه تو شیر داری جیهوپپپ ؟؟
هوپی : خاک تو سر منگولت کنن که هنوز مث سه سال پیشه .. شیر خشککک ...
ا/ت : ها .. سکته کردم .. خب خیالم راحت شد تو مادر نیستی من پدر ...
هوپی : ( وی ترجیح میدهد سکوت اختیار کند 😐😔 )
چطور بوددد ؟؟ 🧛🏻🍷😂
بعدی کی باشه ؟؟ هر کی رای بیشتری آورد از اون مینویسم و از الان بگم اون سه پارتی میشه 🧛🏻🍷😁
خب خب حتمااا نظراتتون رو بذارین 😂
بابایییی ... 🧛🏻🍷
تف به هر کی که دور قبل گزارش کرد پستمو
۴۶.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.