چشاش قرمز شد و داد زد و بادیگاردا رو صدا زد
چشاش قرمز شد و داد زد و بادیگاردا رو صدا زد
بادیگاردا:بله قربان(تعظیم)
+ همه ی خدمتکارای اینجا رو کلشون رو قطع کنین برام بیارین... غیر از اجواما.
بادیگارد: چشم قربان.
_هااا چ میگی پسرررر؟
+باید بکشنشون.
_خب برای چی؟
+با من کل کل نکنننن.
از دادش ترسیدم و چشامو بستم.
بعدش ک چشامو باز کردم همه جا برام تار بود تلو تلو میخوردم ک
+چیشده؟
_س.سرم گیج میره... نمیتونم هیچی ببینم....
جیمین براید استایل بغلم کرد و رفت سمت پله ها..
وسط پله ها بود که دیگه چیزی حس نکردمو و بعد سیاهی....
ویو جیمین
تنها کسی ک میتونه به ات صدمه بزنه فقط و فقط منم. مننننن اون جنی عوضی چطور جرات کرده بهش صدمه بزنه. میکشمشششش همشونو میکشممممممممممممممم
اون دختر مال منهههه.
ات رو گذاشتم رو تخت و خواستم برم و به بادیگاردا بگم به دکتر خبر بدن ک بیاد و هم دست منو پانسمان کنه هم دست ات رو بخیه بزنه... دستمو گذاشتم رو لبم... واو قدرت این دخترو تحسین میکنم. پاشدم و خواستم برم که دستم کشیده شد و افتادم رو تخت... چشامو باز کردم
که دیدم ات زیرمه...ب دستامون نگاه کردم که دیدم تو هم قفل شدن...
همینجور بهش زل زده بودم که لب وا کرد و گفت...
_نرو... از پیشم نرو.. فلیکس منو تنها نذار.
فلیکس کیه ک منو با اون اشتباه گرفته..؟
فعلا سلامتی اونه ک مهمه... ن اینکه اون کیه. با دست ازادم موهای روی صورتشو زدم کنار و بهش گفتم
+من جیمینم... نه فیلیکس زیبا.
_اهههه جیمیناااااا
+جانم؟
_چرا نجاتم دادی و نذاشتی بمیرم؟
+چون دوست دارم....
بادیگاردا:بله قربان(تعظیم)
+ همه ی خدمتکارای اینجا رو کلشون رو قطع کنین برام بیارین... غیر از اجواما.
بادیگارد: چشم قربان.
_هااا چ میگی پسرررر؟
+باید بکشنشون.
_خب برای چی؟
+با من کل کل نکنننن.
از دادش ترسیدم و چشامو بستم.
بعدش ک چشامو باز کردم همه جا برام تار بود تلو تلو میخوردم ک
+چیشده؟
_س.سرم گیج میره... نمیتونم هیچی ببینم....
جیمین براید استایل بغلم کرد و رفت سمت پله ها..
وسط پله ها بود که دیگه چیزی حس نکردمو و بعد سیاهی....
ویو جیمین
تنها کسی ک میتونه به ات صدمه بزنه فقط و فقط منم. مننننن اون جنی عوضی چطور جرات کرده بهش صدمه بزنه. میکشمشششش همشونو میکشممممممممممممممم
اون دختر مال منهههه.
ات رو گذاشتم رو تخت و خواستم برم و به بادیگاردا بگم به دکتر خبر بدن ک بیاد و هم دست منو پانسمان کنه هم دست ات رو بخیه بزنه... دستمو گذاشتم رو لبم... واو قدرت این دخترو تحسین میکنم. پاشدم و خواستم برم که دستم کشیده شد و افتادم رو تخت... چشامو باز کردم
که دیدم ات زیرمه...ب دستامون نگاه کردم که دیدم تو هم قفل شدن...
همینجور بهش زل زده بودم که لب وا کرد و گفت...
_نرو... از پیشم نرو.. فلیکس منو تنها نذار.
فلیکس کیه ک منو با اون اشتباه گرفته..؟
فعلا سلامتی اونه ک مهمه... ن اینکه اون کیه. با دست ازادم موهای روی صورتشو زدم کنار و بهش گفتم
+من جیمینم... نه فیلیکس زیبا.
_اهههه جیمیناااااا
+جانم؟
_چرا نجاتم دادی و نذاشتی بمیرم؟
+چون دوست دارم....
۸.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.