✨ ✨ ✨
✨ ✨ ✨
تو هر کجای این دنیا هم که بمانی
او به تو فکر خواهد کرد
در حال درست کردن شام مهمانی فردا شب باشی یا لباس های مدرسه ی پسرت را اتو کنی
موهای دخترکت را ببافی
و یا حتی شوهرت را عزیزم خطاب کنی
او در همه لحظه ها به تو فکر خواهد کرد
همین چند روز آخر تمام حرف هایت را بزن
برایش از آن روز بگو ک اشتباهی لیوان چایی را روی پیراهن سفیدش ریختی و به روی خودت نیاوردی
از آن تماس تلفنی عمیق که دست هایت را مشتاق تر میکرد و آن غرور لعنتی به جایت گفت ک سرما خورده ای و قدم زدن در یک روز بارانی بدون چتر حالت را بد تر می کند
این بار که برای آخرین بار گیسوانت امواج نگاهش را در خود جمع کرد
در گوشش فریاد بزن
که تو هم همان قدر عجیب و غریب دوستش داشتی
تو هم همان قدر دیوانه وار تشنه ی طعم حرف هایش بودی
بگو که چشمانش چقدر طعم بهار نارنج و امید میداد
حباب نفس هایش را خوب در ریه هایت جمع کن ..
برای آن روزی که دخترت سر میز صبحانه از معشوقه ات بپرسد
و تو فجیع تر از هر زمان دیگری
یاد لبخند هایش بی افتی و زخمت سر باز کند، چرکی شود، خون بیاید
آخر دیگر سال هاست که به جای هم آغوشی با مرد مهربان هندسه ی عشقت رسیده ای به هم خانه بودن با کسی که شب ها باید روی یک تخت با هم بخوابید
حالا که قرار است این دوستت دارم های بخار کرده روی شیشه را با دستان سرنوشت پاک کنی
یاد زنی باش که در حوالی سی سالگی به یاد یار دیرینه اش بی صدا می گرید
و به روی خودت نیاور آن زن چقدر می تواند شبیه خودت باشد ...
@sotedlanhh
تو هر کجای این دنیا هم که بمانی
او به تو فکر خواهد کرد
در حال درست کردن شام مهمانی فردا شب باشی یا لباس های مدرسه ی پسرت را اتو کنی
موهای دخترکت را ببافی
و یا حتی شوهرت را عزیزم خطاب کنی
او در همه لحظه ها به تو فکر خواهد کرد
همین چند روز آخر تمام حرف هایت را بزن
برایش از آن روز بگو ک اشتباهی لیوان چایی را روی پیراهن سفیدش ریختی و به روی خودت نیاوردی
از آن تماس تلفنی عمیق که دست هایت را مشتاق تر میکرد و آن غرور لعنتی به جایت گفت ک سرما خورده ای و قدم زدن در یک روز بارانی بدون چتر حالت را بد تر می کند
این بار که برای آخرین بار گیسوانت امواج نگاهش را در خود جمع کرد
در گوشش فریاد بزن
که تو هم همان قدر عجیب و غریب دوستش داشتی
تو هم همان قدر دیوانه وار تشنه ی طعم حرف هایش بودی
بگو که چشمانش چقدر طعم بهار نارنج و امید میداد
حباب نفس هایش را خوب در ریه هایت جمع کن ..
برای آن روزی که دخترت سر میز صبحانه از معشوقه ات بپرسد
و تو فجیع تر از هر زمان دیگری
یاد لبخند هایش بی افتی و زخمت سر باز کند، چرکی شود، خون بیاید
آخر دیگر سال هاست که به جای هم آغوشی با مرد مهربان هندسه ی عشقت رسیده ای به هم خانه بودن با کسی که شب ها باید روی یک تخت با هم بخوابید
حالا که قرار است این دوستت دارم های بخار کرده روی شیشه را با دستان سرنوشت پاک کنی
یاد زنی باش که در حوالی سی سالگی به یاد یار دیرینه اش بی صدا می گرید
و به روی خودت نیاور آن زن چقدر می تواند شبیه خودت باشد ...
@sotedlanhh
۸.۱k
۰۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.