وقتی معلمت بود
وقتی معلمت بود
درخواستی
پارت۱
ویو ساسکای
از خواب بیدار شدم کارای لازمم و انجام دادم و به سمت دانشگاه حرکت کردم من عاشق استاد پارک شدم ولی مثل بقیه دخترا خودمو بهش نمینمیچسبونم و خودمو جلوش مغرور نشون میدم ولی خب واقعا عشقی که بهش دارم خیلی زیاده خب بیخیال رفتم داخل که ثانا اومد به سمتم
ثانا دوس صمیمه ساسکای هستش و خیلی باهم خوبن و ثانا دوس دختر شوگاعه
ثانا:سلام چطوری
ساسکای:ممنونم تو چطوری
ثانا:خوبم هعیی امتحان دیروز و گند زدممم
ساسکای:دوس پسرت بهت ارفاق نکرد
ثانا:نچ چون میگه شما امثال ساله اخرتونه و بعد فارغالتحصیل میشید ارفاقی درکار نیست
ساسکای:خوبه فقط همین امساله دیگه فارغالتحصیل میشیم
ثانا:راستی قراره وقتی فارغالتحصیل شدیم با شوگا ازدواج کنممم
ساسکای:خیلیم خوب ولی من باید درمورد عشقم به استاد پارک چیکار کنم
ثانا:بسپرش به منو شوگا
ساسکای:ببینم چه میکنی خب بریم سرکلاس
و رفتن سرکلاسشون و به درس گوش میدادن چندروزی همینجوری گذشته بود و ثانا به شوگا در این مورد گفته بود و شوگاهم میخواست با جیمین حرف بزنه
شوگا:جیمین میگم که تو نمیخوای با کسی وارد رابطه بشی
جیمین:خب راستش یکی هست
شوگا:کی
جیمین:ساسکای توی کلاسم خیلی دختر مغرور و جذابیه برام اون مثل بقیه دخترا نیست همه دخترای توی دانشگاه خودشونو بهم میمیچسبونن ولی اون اصلا اینطوری نیست خیلی مهربونه و به همه کمک میکنه و درسش خوبه و از همه لحاظ دلم و برده دلم میخواد بهش اعتراف کنم ولی فکر نکنم قبول کنه
شوگا:بیا من یه فکری دارم
جیمین:چه فکری
شوگا:ثانا با ساسکای خیلی صمیمی هستن و از بچگی باهم دوست بودن تولد ساسکای فرداست بیا توی جشن تولدش سوپرایزش کنیم نظرت چیه
جیمین:باشه خوبه
و شوگا هم این خبر رو به ثانا داد و برای فردا برنامه ریختن تا ساسکای و سوپرایز کنن و همه چی و برای فردا آماده کردن و حالا دیگه وقتش بود
*پرش زمانی به وقت جشن*
..............
درخواستی
پارت۱
ویو ساسکای
از خواب بیدار شدم کارای لازمم و انجام دادم و به سمت دانشگاه حرکت کردم من عاشق استاد پارک شدم ولی مثل بقیه دخترا خودمو بهش نمینمیچسبونم و خودمو جلوش مغرور نشون میدم ولی خب واقعا عشقی که بهش دارم خیلی زیاده خب بیخیال رفتم داخل که ثانا اومد به سمتم
ثانا دوس صمیمه ساسکای هستش و خیلی باهم خوبن و ثانا دوس دختر شوگاعه
ثانا:سلام چطوری
ساسکای:ممنونم تو چطوری
ثانا:خوبم هعیی امتحان دیروز و گند زدممم
ساسکای:دوس پسرت بهت ارفاق نکرد
ثانا:نچ چون میگه شما امثال ساله اخرتونه و بعد فارغالتحصیل میشید ارفاقی درکار نیست
ساسکای:خوبه فقط همین امساله دیگه فارغالتحصیل میشیم
ثانا:راستی قراره وقتی فارغالتحصیل شدیم با شوگا ازدواج کنممم
ساسکای:خیلیم خوب ولی من باید درمورد عشقم به استاد پارک چیکار کنم
ثانا:بسپرش به منو شوگا
ساسکای:ببینم چه میکنی خب بریم سرکلاس
و رفتن سرکلاسشون و به درس گوش میدادن چندروزی همینجوری گذشته بود و ثانا به شوگا در این مورد گفته بود و شوگاهم میخواست با جیمین حرف بزنه
شوگا:جیمین میگم که تو نمیخوای با کسی وارد رابطه بشی
جیمین:خب راستش یکی هست
شوگا:کی
جیمین:ساسکای توی کلاسم خیلی دختر مغرور و جذابیه برام اون مثل بقیه دخترا نیست همه دخترای توی دانشگاه خودشونو بهم میمیچسبونن ولی اون اصلا اینطوری نیست خیلی مهربونه و به همه کمک میکنه و درسش خوبه و از همه لحاظ دلم و برده دلم میخواد بهش اعتراف کنم ولی فکر نکنم قبول کنه
شوگا:بیا من یه فکری دارم
جیمین:چه فکری
شوگا:ثانا با ساسکای خیلی صمیمی هستن و از بچگی باهم دوست بودن تولد ساسکای فرداست بیا توی جشن تولدش سوپرایزش کنیم نظرت چیه
جیمین:باشه خوبه
و شوگا هم این خبر رو به ثانا داد و برای فردا برنامه ریختن تا ساسکای و سوپرایز کنن و همه چی و برای فردا آماده کردن و حالا دیگه وقتش بود
*پرش زمانی به وقت جشن*
..............
۳۹۵
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.