تو تنها آدمی بودی که می تونستم از راه آهن تا

تو تنها آدمی بودی که می تونستم از راه آهن تا
تجریش رو باهات پیاده راه برم و یادم بره دردِ پاهامو
تنها کسی بودی که وقتی سیگارمو میذاشتم گوشه لبم
و می خواستم روشنش کنم یاد نگاهت که می افتادم پرتش می کردم روی زمین
تنها نفری بودی که حتی وقتی تو مقصر بودی
یادم می افتاد که چقدر دوسِت دارم , خودم میومدم و ازت عذرخواهـی می کردم
تو برای من مثل هیچکس نبودی
و دیگه تکـرار نمیشی
مثل ماه گرفتگی ای که هر یه قـرن اتفاق می افته
مثل پشت نیمـکت نشستنای تو مدرسه
مثل تولد هجده سالـگی
تو برام همون حسِ نابی بودی که هر آدمی یه بار
فقط تو زندگیش تجربش می کنه
الان که نیستی
دو قدم پیاده رفتنِ تو ولیعصـر برام یعنی دردِ پا
هزار نفرم که بزنن پشت دستم سیگارم باز روشن میشه
حتی اگه خودم مقصر باشم سخت عذر خواهی می کنم از آدما
می بینی؟
تو همون تنها آدم زنـدگیِ من بودی
که کنارت دیگه خودم نبودم
دلم اندازه تـو
برای اون مَـنی که کنار تو بودم تنگ شده

#حسین_نهی
دیدگاه ها (۱۱)

عشق فعال بودن است، نه فعل پذيرى؛ پايدارى است، نه اسارت.به طو...

با تو کامل می‌شودتمامِ نیمه‌هایم ...#حمیدرضا_عبداللهی

میدونی دلبر،صدای خنده های من و تو، ته اون کوچه بن بست، درست ...

بیدار شوآشنای دور من،بیدار شو ...که در رگ هایِ جهان معجزه ای...

پارت چهلماز زبان دایون=ماشین جلوی تالار ایستاد نورهای سفید و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط