*تک پارتی*
*تک پارتی*
*وقتی باهات قهر بود*
ویو ا.ت
چند روزی هست ته ته با من قهره آخه من حواسم نبود و نمیدونستم و برگه ای که برای توافق بین دو شرکت بود رو انداختم بیرون ته ته کلی دعوام کرد...
از روی تخت بلند شدم و رفتم پایین تو آشپزخانه، ته ته شب ها رو کاناپه میخوابه
دیدم پتو نداره هوا هم سرده یه پتو آوردم و انداختم روش بعد رفتم صبحانه درست کردم
پنکیک رو گذاشتم تو ظرف و عسل رو ریختم روش داشتم ظرف ها رو میشستم که احساس کردم یه نفر رو میز نشسته برگشتم دیدم ته هست و موهاش هم به کل خیس (حمام رفته) قطره های آب از روی موهاش میریخت رو صورتش و میز و فقط هم شلوار پاش بود خداا
+صبح بخیر
_....
+کی بیدار شدی؟!
_....
+مهم نیست ولش کن... من صبحونه نمیخورم خوردنت تمام شد ظرف ها رو بزار تو سینک ظرفشویی
رفتم بالا تو اتاق رو تخت دراز کشیدم بعد بیست مین در اتاق باز شد و ته اومد داخل کت و شلوارش رو پوشید عطر تلخی که من براش خریدم رو زد ساعتش رو گرفت و رو تخت نشست ساعتش رو رو دستش تنظیم کرد کفش های مشکی براق رو پوشید و بلند شد بدون هیچ حرفی رفت بیرون
دیگه کم کم بغضم گرفته بود
زدم زیر گریه نمیدونم چیشد که خوابم برد
دو ساعت بعد
بیدار شدم امشب ته ته نمیامد
خونه
رفتم یه نودل درست کردم و خوردم بعد رفتم رو تخت دراز کشیدم داشت خوابم میبرد که صدای رعد و برق شنیدم من فوبیا رعد و برق داشتم خیلی میترسیدم رفتم زیر پتو بدنم داشت میلرزید گریم گرفته بود گوشیم رو پیدا کردم و به ته ته زنگ زدم
ویو ته
تو اتاق کار نشسته بودم امشب نمیرفتم خونه دلم برای ا.ت تنگ میشد داشتم پرورنده ها رو چک میکردم که گوشیم زنگ خورد و اسم ا.ت نمایان شد جواب ندادم چند بار زنگ زد که با عصبانیت جواب دادم
_چی میگی تو ول کن دیگه (داد)
+ته ته (ترسیده)
با صدای ترسیده ا.ت عصبانیتم تبدیل به نگرانی شد
_چی شده ا.ت ؟!
+ته ته من میترسم تروخدا کمکم کن
یکدفعه یادم اومد ا.ت از رعد و برق میترسه
_بزار الان میام
سوییچ ماشین رو برداشتم با پیرهن نازک سریع از شرکت بیرون رفتم تا اون ور خیابون قشنگ عین موش آب کشیده شده بودم سوار ماشین شدم و راه ۳ساعته رو تو ۴۰ دقیقه رفتم
رسیدم به خونه در رو باز کردم و بلند اسم ا.ت رو داد میزدم رفتم تو اتاق که با ا.ت مواجه شدم خودش رو یه گوشه جمع کرده بود و ملافه رو دور خودش پیچیده بود دست هاش رو گذاشته بود رو سرش و داشت گریه میکرد و همزمان اسم منو صدا میکرد
_ا.ت (نگران)
سریع رفتم پیشش بغلش کردم گذاشتم رو تخت و با همون لباس های خیس و چسبیده به تنم و موهای که چسبیده بود به صورتم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم
ا.ت هم سرش رو گذاشت رو سینم
+دیگه تنهام نزار (هنوز هم کمی میترسه)
(ادامه رو تو کامنت ها گذاشتم)
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG
*وقتی باهات قهر بود*
ویو ا.ت
چند روزی هست ته ته با من قهره آخه من حواسم نبود و نمیدونستم و برگه ای که برای توافق بین دو شرکت بود رو انداختم بیرون ته ته کلی دعوام کرد...
از روی تخت بلند شدم و رفتم پایین تو آشپزخانه، ته ته شب ها رو کاناپه میخوابه
دیدم پتو نداره هوا هم سرده یه پتو آوردم و انداختم روش بعد رفتم صبحانه درست کردم
پنکیک رو گذاشتم تو ظرف و عسل رو ریختم روش داشتم ظرف ها رو میشستم که احساس کردم یه نفر رو میز نشسته برگشتم دیدم ته هست و موهاش هم به کل خیس (حمام رفته) قطره های آب از روی موهاش میریخت رو صورتش و میز و فقط هم شلوار پاش بود خداا
+صبح بخیر
_....
+کی بیدار شدی؟!
_....
+مهم نیست ولش کن... من صبحونه نمیخورم خوردنت تمام شد ظرف ها رو بزار تو سینک ظرفشویی
رفتم بالا تو اتاق رو تخت دراز کشیدم بعد بیست مین در اتاق باز شد و ته اومد داخل کت و شلوارش رو پوشید عطر تلخی که من براش خریدم رو زد ساعتش رو گرفت و رو تخت نشست ساعتش رو رو دستش تنظیم کرد کفش های مشکی براق رو پوشید و بلند شد بدون هیچ حرفی رفت بیرون
دیگه کم کم بغضم گرفته بود
زدم زیر گریه نمیدونم چیشد که خوابم برد
دو ساعت بعد
بیدار شدم امشب ته ته نمیامد
خونه
رفتم یه نودل درست کردم و خوردم بعد رفتم رو تخت دراز کشیدم داشت خوابم میبرد که صدای رعد و برق شنیدم من فوبیا رعد و برق داشتم خیلی میترسیدم رفتم زیر پتو بدنم داشت میلرزید گریم گرفته بود گوشیم رو پیدا کردم و به ته ته زنگ زدم
ویو ته
تو اتاق کار نشسته بودم امشب نمیرفتم خونه دلم برای ا.ت تنگ میشد داشتم پرورنده ها رو چک میکردم که گوشیم زنگ خورد و اسم ا.ت نمایان شد جواب ندادم چند بار زنگ زد که با عصبانیت جواب دادم
_چی میگی تو ول کن دیگه (داد)
+ته ته (ترسیده)
با صدای ترسیده ا.ت عصبانیتم تبدیل به نگرانی شد
_چی شده ا.ت ؟!
+ته ته من میترسم تروخدا کمکم کن
یکدفعه یادم اومد ا.ت از رعد و برق میترسه
_بزار الان میام
سوییچ ماشین رو برداشتم با پیرهن نازک سریع از شرکت بیرون رفتم تا اون ور خیابون قشنگ عین موش آب کشیده شده بودم سوار ماشین شدم و راه ۳ساعته رو تو ۴۰ دقیقه رفتم
رسیدم به خونه در رو باز کردم و بلند اسم ا.ت رو داد میزدم رفتم تو اتاق که با ا.ت مواجه شدم خودش رو یه گوشه جمع کرده بود و ملافه رو دور خودش پیچیده بود دست هاش رو گذاشته بود رو سرش و داشت گریه میکرد و همزمان اسم منو صدا میکرد
_ا.ت (نگران)
سریع رفتم پیشش بغلش کردم گذاشتم رو تخت و با همون لباس های خیس و چسبیده به تنم و موهای که چسبیده بود به صورتم کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم
ا.ت هم سرش رو گذاشت رو سینم
+دیگه تنهام نزار (هنوز هم کمی میترسه)
(ادامه رو تو کامنت ها گذاشتم)
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG
۸۳.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.