پشت روز روشنم شام سیاهی دیگر است

پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است

شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست اما جدایی اشتباهی دیگر است

در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت، انتقام از بی گناهی دیگر است

روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدن ها گواهی دیگر است

درد دل کردن برای چشم ظاهر بین خطاست
آنچه با آئینه خواهم گفت آهی دیگر است
دیدگاه ها (۴)

خستگی را زندگی کرده ام... میخواهم کمی هم زندگی را خسته ...

یک نفر آمد و سهم ِدل ِتنهایم شدآمد و علّت ِبیداری ِشبهایم شد...

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند،دیدی ای...

باز هم هیچ دلی مثل دلم تنها نیستخسته تراز دل من بازدر این دن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط