Part{7}
Part{7}
پرش زمانی
۷ روز بعد:
ا/ت ویو:
دیگه نمیتونستم هیچی زو تحمل کنم...دستام و پاهام رو حس نمیکردم...خون روی بدنم خشک شده بود...از سرما میلرزیدم...چشمام سیاهی میرفت..
_ج...ج..جونگ..کوک..تروخدا...ب..بیا
یه دفعه در باز شد
فورا سرمو بلند کردم..
+هه احمق کوچولو ادم شدی
_ت...ت..تروخدا...م...منو ..از..ازینجا...ب..ببر..
+خب حالا بسه
کوک ویو:
رفتم سمتشو دستای ظریفش اوخی کوچولو مچ دستاش کبود شده بود زنجیرو از دستاش باز کردم داشت میفتاد که گرفتمش تو بغلم...
_ب...ب..ببخشید
+اره هی میگی ببخشید ولی دفعه بعد بد تر از قبل پروی کوچولو اینبار یه درسی بهت دادم یاد بگیری باهام درست حرف بزنی
ا/ت ویو:
هیچ جونی نداشتم که جوابشو بدم و درواقع عین سگ میترسیدم جواب بدم پس هیچی نگفتم و سرمو تکیه دادم به سینش که به یک نکشیده خوابم برد..
کوک ویو:
بردمش رو تخت و زنگ زدم دکتز بیاد معاینش کنه
(علامتش/)
/اممم بدنشون به شدت ضعیفه نیاز به مراقبت خیلی زیادی دارن اصلا نباید بهشون شک وارد بشه یا کار زیادی انجام بدن
+خیله خب باشه میتونی بری
دکتر رفتو منم رفتم دراز کشیدم رو تخت کنارش...احساس میکنم عاشقش شدم..نمیدونم...هربار با دیدنش قلبم میلرزه،مدادم به خودم بخاطر کاری که باهاش کردم لعنت میفرستادم..موهاشو از جلوی صورتش زدم کنار...صورتش زخمی شده بود..تو خواب مثل فرشته ها بود..نمیدونم چم شده بود...نه بابا عاشقش نشدم عشق چی..ولی ..ولی اههه ولش کن فعلا ذهنمو درگیرش نمیکنم..
پرش زمانی به روز بعد:
ا/ت ویو:
از خواب بلند شدم و دیدم جونگ کوک روی مبل زل زده بهم..یه لحظه مث جت بلند شدم..
_ا...ارباب..ببخشید خوابم برده بود...ا..الان..
+هیشششش نمیخواد فعلا کاری کنی
_چ..چی؟
+گفتم فعلا نمیخواد کار کنی حالت زیاد خوب نیست
واد؟؟؟این الان دلش برا من سوخت؟اینکه منو شکنجه کرد فازش چیه؟؟
+خب دیگه الان حالت بهتره؟
کلا هنگ کرده بودم
+هوییییی
_آ...بله بهترم...ا..ارباب
+دیگه بهم نگو ارباب
_چییییییی
+از این به بعد جونگ کوک صدام میکنی فهمیدی
_ب...بله..
+هوم خوبه افرین
+اممم میخوای بریم بیرون
_چییییییی
+مرض هی چی چی گوشم کر شد
_ب..ببخشید باشه بریم...اممم بریم سینما
+خیله خب حاضر شو بریم
ا/ت ویو:
رفتم حاضر شدم یه کارگوی سفید با هودی لش صورتی پوشیدم الان قشنگ شدم یه جوجه خخخخ موهامم خرگوشی بستیدم و یه رژ گونه صورتی کردم زیاد اهل ارایش نیستم...اخخخ بدنم خیلی درد میکرد ولی اهمیت ندادم چون میخواستم برم بیرون..
جونگ کوک اومد و ...
شرایط پارت بعد
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
پرش زمانی
۷ روز بعد:
ا/ت ویو:
دیگه نمیتونستم هیچی زو تحمل کنم...دستام و پاهام رو حس نمیکردم...خون روی بدنم خشک شده بود...از سرما میلرزیدم...چشمام سیاهی میرفت..
_ج...ج..جونگ..کوک..تروخدا...ب..بیا
یه دفعه در باز شد
فورا سرمو بلند کردم..
+هه احمق کوچولو ادم شدی
_ت...ت..تروخدا...م...منو ..از..ازینجا...ب..ببر..
+خب حالا بسه
کوک ویو:
رفتم سمتشو دستای ظریفش اوخی کوچولو مچ دستاش کبود شده بود زنجیرو از دستاش باز کردم داشت میفتاد که گرفتمش تو بغلم...
_ب...ب..ببخشید
+اره هی میگی ببخشید ولی دفعه بعد بد تر از قبل پروی کوچولو اینبار یه درسی بهت دادم یاد بگیری باهام درست حرف بزنی
ا/ت ویو:
هیچ جونی نداشتم که جوابشو بدم و درواقع عین سگ میترسیدم جواب بدم پس هیچی نگفتم و سرمو تکیه دادم به سینش که به یک نکشیده خوابم برد..
کوک ویو:
بردمش رو تخت و زنگ زدم دکتز بیاد معاینش کنه
(علامتش/)
/اممم بدنشون به شدت ضعیفه نیاز به مراقبت خیلی زیادی دارن اصلا نباید بهشون شک وارد بشه یا کار زیادی انجام بدن
+خیله خب باشه میتونی بری
دکتر رفتو منم رفتم دراز کشیدم رو تخت کنارش...احساس میکنم عاشقش شدم..نمیدونم...هربار با دیدنش قلبم میلرزه،مدادم به خودم بخاطر کاری که باهاش کردم لعنت میفرستادم..موهاشو از جلوی صورتش زدم کنار...صورتش زخمی شده بود..تو خواب مثل فرشته ها بود..نمیدونم چم شده بود...نه بابا عاشقش نشدم عشق چی..ولی ..ولی اههه ولش کن فعلا ذهنمو درگیرش نمیکنم..
پرش زمانی به روز بعد:
ا/ت ویو:
از خواب بلند شدم و دیدم جونگ کوک روی مبل زل زده بهم..یه لحظه مث جت بلند شدم..
_ا...ارباب..ببخشید خوابم برده بود...ا..الان..
+هیشششش نمیخواد فعلا کاری کنی
_چ..چی؟
+گفتم فعلا نمیخواد کار کنی حالت زیاد خوب نیست
واد؟؟؟این الان دلش برا من سوخت؟اینکه منو شکنجه کرد فازش چیه؟؟
+خب دیگه الان حالت بهتره؟
کلا هنگ کرده بودم
+هوییییی
_آ...بله بهترم...ا..ارباب
+دیگه بهم نگو ارباب
_چییییییی
+از این به بعد جونگ کوک صدام میکنی فهمیدی
_ب...بله..
+هوم خوبه افرین
+اممم میخوای بریم بیرون
_چییییییی
+مرض هی چی چی گوشم کر شد
_ب..ببخشید باشه بریم...اممم بریم سینما
+خیله خب حاضر شو بریم
ا/ت ویو:
رفتم حاضر شدم یه کارگوی سفید با هودی لش صورتی پوشیدم الان قشنگ شدم یه جوجه خخخخ موهامم خرگوشی بستیدم و یه رژ گونه صورتی کردم زیاد اهل ارایش نیستم...اخخخ بدنم خیلی درد میکرد ولی اهمیت ندادم چون میخواستم برم بیرون..
جونگ کوک اومد و ...
شرایط پارت بعد
۱۰ لایک
۱۰ کامنت
۱۷.۷k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.