انگیزه.ای.برای.عشق
#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت۲۵
تهیونگ اخمی کرد
_همین الا میرید جایی که بودید
جیمین پوزخندی زد
_تو خواب ببینی
بعد جیمین دستمو گرفت کشوند سمت بالا که صدای تهیونگ بلند شد
_وایسا
بهش خیره شدم باحالت سردی گفتم
_بله؟؟؟
انگشت تهدیدشون جولوم دراز کرد
_تاوان پس میدی
بعدش گذاشت رفتت
درمونده به جیمین خیره شدم
_میگذره
نفس عمیقی کشیدم لبخندی زدم ادامه دادم
_آره
دستمو گرفت بورد داخل اتاق ادامه داد
_استراحت کن
لبخند زدم
_باشه
وقتی جیمین از اتاق بیرون رفت رفتم داخل حمام وانو پرکردم رفتم بیرون حمام یه دست لباس برداشتم گذاشتم برای خودم کنار حولمو آویزون کردم اب وانو بستم داخل وان دراز کشیدم سرمو شامپو کشیدم رفتم بیرون لباسامو پوشیدم روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم
با احساس سنگینه نگاه کسی بلند شدم
_بیدارت کردم؟؟؟
این دیگه کدوم ادمیه؟ چشمامو مالش دادم
_شما؟؟
اون دختره امد سمتم ادامه داد
_من خدمتکار شخصیتونم اقای جیمین گفتن همیشه پیشتون باشم
دندون قرچه ای کردم زیر لب گفتم
_این جیمینم که عاشق من شده
_لطفا بیاید برای صبحانه
_باشه باشه توام برو منم میام
وقتی خدمتمار از اتاقم بیرون رفت منم رفتم دست صورتمو شستم لباسامو عوض کردم رفتم سر میز صبحانه که صدای جیسو بلند شد
_چیشد بعد این همه سوال برگشتی؟
_بخاطر اسرار جیمین وگرنه دوست نداشتم حتی بعضیاتونو ببینم
بعد گفتن این حرفم بلند شدم رفتم
#پارت۲۵
تهیونگ اخمی کرد
_همین الا میرید جایی که بودید
جیمین پوزخندی زد
_تو خواب ببینی
بعد جیمین دستمو گرفت کشوند سمت بالا که صدای تهیونگ بلند شد
_وایسا
بهش خیره شدم باحالت سردی گفتم
_بله؟؟؟
انگشت تهدیدشون جولوم دراز کرد
_تاوان پس میدی
بعدش گذاشت رفتت
درمونده به جیمین خیره شدم
_میگذره
نفس عمیقی کشیدم لبخندی زدم ادامه دادم
_آره
دستمو گرفت بورد داخل اتاق ادامه داد
_استراحت کن
لبخند زدم
_باشه
وقتی جیمین از اتاق بیرون رفت رفتم داخل حمام وانو پرکردم رفتم بیرون حمام یه دست لباس برداشتم گذاشتم برای خودم کنار حولمو آویزون کردم اب وانو بستم داخل وان دراز کشیدم سرمو شامپو کشیدم رفتم بیرون لباسامو پوشیدم روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم
با احساس سنگینه نگاه کسی بلند شدم
_بیدارت کردم؟؟؟
این دیگه کدوم ادمیه؟ چشمامو مالش دادم
_شما؟؟
اون دختره امد سمتم ادامه داد
_من خدمتکار شخصیتونم اقای جیمین گفتن همیشه پیشتون باشم
دندون قرچه ای کردم زیر لب گفتم
_این جیمینم که عاشق من شده
_لطفا بیاید برای صبحانه
_باشه باشه توام برو منم میام
وقتی خدمتمار از اتاقم بیرون رفت منم رفتم دست صورتمو شستم لباسامو عوض کردم رفتم سر میز صبحانه که صدای جیسو بلند شد
_چیشد بعد این همه سوال برگشتی؟
_بخاطر اسرار جیمین وگرنه دوست نداشتم حتی بعضیاتونو ببینم
بعد گفتن این حرفم بلند شدم رفتم
۶۱.۸k
۲۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.