part ⁴⁴💕🐻فصل دوم
لارا « چیزه آروم باشید... اگه کسی قراره تنبیه بشه منم نه کاترین... خب من... من زنگ زدم بهش... ازش کمک خواستم اونم
کوک « هیسسسس *درحالی که آستین لباسش رو بالا میزد.... هوممم که دست به یکی میکنین منو خر کنید نه؟
کاترین « ببین من دیدم بیخود و بیجهت قهر کردین... به لارا گفتم خودش رو به موش مردگی بزنه تا بری پیشش... همین! اما اینا رو ... نمیدونم از کجا اومدن!
جین « کار یوشا ست...
تهیونگ « مگه زندانی نبود ؟
نامجون « از زندان فرار کرده.... و احتمالا تلفن این دوتا رو شنود کردن
کاترین « اخه مگه من چیکارم
کوک « ام الفساد( مادر فساد ها )
کیم سو « *خنده... به نظرت کسی که عضو تیم ویژه عملیاته... خواهر رئیس بخش قاچاقه و همسر دادستان نقش مهمی نداره؟
جونگ سوک « از نظر این باید رئیس جمهور باشی تا مهم بشی
کاترین « یک به چند؟ لارا نمیخواهی چیزی بگی؟
لارا « دارم به این فکر میکنم اگه همینا تیکه تیکه ام کرده بودن چیکار میکردی
کاترین « *سکوت
کوک « خدا رو شکر دفاع شخصی اینجا بدردت خورد.... دیگه از این کارا نکنی هاااا... من بعدا حسابم رو با تو تسویه میکنم کاتی
کاترین « همتون با من دشمنی خونی دارین... بیا و خوبی کن... بده با خانمت آشتی کردی؟
کوک « *بوسیدن موهای لارا... میتونستی عین ادم هم منو بیاری آشتی کنیم.... میدونی مسیر عمارت ته تا اینجا رو چطور اومدم؟
جورج « بله من شاهدم... قصد داشت با زیر تریلی رد شه... تاثیرات گیمه..
نامجون « *خنده... خیلی خب اینجا امن نیست... بریم عمارت... پدر اگه میشه فعلا شما هم اونجا باشین تا محافظت سخت نشه.... بریم
کاترین « ته... حرفی... سخنی...
تهیونگ « پاشو بریم بعدا در خدمتتون هستم
کاترین « من نمیام... اینا همشون میخوان منو بکشن
تهیونگ « جان؟ نشنیدم یه بار دیگه بگو
کاترین « برادر نام... این داداش شما منو اذیت میکنه
نامجون « ته!
تهیونگ « هوففففف.... باشه برو با ملایمت میارمش
کاترین « با رفتن نامجون چهار زانو روی زمین نشستم و با اخم به تهیونگ زل زدم... اقا منم دخترمممم... چرا یکی ناز منو نمیخره؟؟؟
تهیونگ « باید نازت رو بخرم نه؟
کاترین « نه بابا راحت باش
تهیونگ « *خنده... حسود خانم... خیلی خب بانو کیم بیا کاری باهات ندارم.... *بوسیدن موهاش
کاترین « اگه فکر میکنی یا این چیزا خر میشم... باید بگم
.
.
اره خر میشم! بریم
تهیونگ « لبخند پیروز مندانه ای زدم و دستش رو گرفتم تا بلند بشه و رفتیم بیرون!
کاترین « کوک و لارا آشتی کرده بودن اما کوک باهام قهر کرده بود و محل سگ بهم نمیزاشت -_-... عینهو پیشی ای مظلوم کنار ته نشستم ... جو سالن زیادی سنگین بود و حتی آچا هم صداش در نمیومد... آروم موهاش رو نوازش میکردم که کوک به حرف اومد
کوک « هیسسسس *درحالی که آستین لباسش رو بالا میزد.... هوممم که دست به یکی میکنین منو خر کنید نه؟
کاترین « ببین من دیدم بیخود و بیجهت قهر کردین... به لارا گفتم خودش رو به موش مردگی بزنه تا بری پیشش... همین! اما اینا رو ... نمیدونم از کجا اومدن!
جین « کار یوشا ست...
تهیونگ « مگه زندانی نبود ؟
نامجون « از زندان فرار کرده.... و احتمالا تلفن این دوتا رو شنود کردن
کاترین « اخه مگه من چیکارم
کوک « ام الفساد( مادر فساد ها )
کیم سو « *خنده... به نظرت کسی که عضو تیم ویژه عملیاته... خواهر رئیس بخش قاچاقه و همسر دادستان نقش مهمی نداره؟
جونگ سوک « از نظر این باید رئیس جمهور باشی تا مهم بشی
کاترین « یک به چند؟ لارا نمیخواهی چیزی بگی؟
لارا « دارم به این فکر میکنم اگه همینا تیکه تیکه ام کرده بودن چیکار میکردی
کاترین « *سکوت
کوک « خدا رو شکر دفاع شخصی اینجا بدردت خورد.... دیگه از این کارا نکنی هاااا... من بعدا حسابم رو با تو تسویه میکنم کاتی
کاترین « همتون با من دشمنی خونی دارین... بیا و خوبی کن... بده با خانمت آشتی کردی؟
کوک « *بوسیدن موهای لارا... میتونستی عین ادم هم منو بیاری آشتی کنیم.... میدونی مسیر عمارت ته تا اینجا رو چطور اومدم؟
جورج « بله من شاهدم... قصد داشت با زیر تریلی رد شه... تاثیرات گیمه..
نامجون « *خنده... خیلی خب اینجا امن نیست... بریم عمارت... پدر اگه میشه فعلا شما هم اونجا باشین تا محافظت سخت نشه.... بریم
کاترین « ته... حرفی... سخنی...
تهیونگ « پاشو بریم بعدا در خدمتتون هستم
کاترین « من نمیام... اینا همشون میخوان منو بکشن
تهیونگ « جان؟ نشنیدم یه بار دیگه بگو
کاترین « برادر نام... این داداش شما منو اذیت میکنه
نامجون « ته!
تهیونگ « هوففففف.... باشه برو با ملایمت میارمش
کاترین « با رفتن نامجون چهار زانو روی زمین نشستم و با اخم به تهیونگ زل زدم... اقا منم دخترمممم... چرا یکی ناز منو نمیخره؟؟؟
تهیونگ « باید نازت رو بخرم نه؟
کاترین « نه بابا راحت باش
تهیونگ « *خنده... حسود خانم... خیلی خب بانو کیم بیا کاری باهات ندارم.... *بوسیدن موهاش
کاترین « اگه فکر میکنی یا این چیزا خر میشم... باید بگم
.
.
اره خر میشم! بریم
تهیونگ « لبخند پیروز مندانه ای زدم و دستش رو گرفتم تا بلند بشه و رفتیم بیرون!
کاترین « کوک و لارا آشتی کرده بودن اما کوک باهام قهر کرده بود و محل سگ بهم نمیزاشت -_-... عینهو پیشی ای مظلوم کنار ته نشستم ... جو سالن زیادی سنگین بود و حتی آچا هم صداش در نمیومد... آروم موهاش رو نوازش میکردم که کوک به حرف اومد
۱۵۵.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.