https://wisgoon.com/tomorrow x together وانشات از کوکی 💕🥲🐻پارت اخر
_اینطور نیست...مهربونی یه صفتی هست که پروردگار جهان اون رو داره و در وجود تمام مخلوقاتش هم اون رو نهاده...ماهم باید مثل اون
مهربون باشیم باهمدیگه...و اینکه مگه ما همه آدم نیستیم...یه آدم معروف با کسی که معروف نیست هیچ فرقی نداره...:)
و سپس با لبخند به دخترک نازنین کنارش نگاه کرد_خیلی زیبا حرف میزنی...
_ممنونم
_پاریس این تایم از بهار واقعا ستودنی میشه...
_باهاتون موافقم...
_میگم چیزه...
آلیس گفت و به جونگکوک که با قیافه متعجب و نگاهی سوالی بهش خیره شده بود نگاه کرد...دو دل بود که
میتونه اینو بگه یا نه که بلاخره صدای پسرک اون رو به خودش آورد...
_چی؟
تصمیم گرفت که بگه...
_من یه عکاسی و گالری عکاسی دارم...البته نقاشی هم میکشم...
امروز هم برای عکاسی به این منطقه از پاریس اومدم...خوشحال میشم به گالریم بیاید...با کمال میل ازتون پذیرایی میشه...
پسرک حیرت زده به دختر هنرمند کنارش نگاه میکرد...
_خیلی خوشحالم که دعوتم کردید...مطمئنا یه سر به اونجا میزنم...باید جای جالبی باشه...
دخترک ذوق زده از پسر زیبای کنارش تشکر کرد و به سمت خونهش حرکت کرد...ولی پسرک هنوز غرق در چشما های درشت و آبی دخترک که
هالهای بنفش رنگ داشت، بود...
اون دخترک با اون چشم ها و لبهای درشتش قطعا یه فرشته زیبایی میشد
اما چی میشد اگه اونها بعدها همدیگه رو ببینن و آلیس عاشق جونگکوک، مرد جذاب دهه ۹۰ میلادی بشه...
در حالی که جئون همون لحظه اول قلبش رو به دخترک باخته بود...
امضا:ژولیت🥀🍂
مهربون باشیم باهمدیگه...و اینکه مگه ما همه آدم نیستیم...یه آدم معروف با کسی که معروف نیست هیچ فرقی نداره...:)
و سپس با لبخند به دخترک نازنین کنارش نگاه کرد_خیلی زیبا حرف میزنی...
_ممنونم
_پاریس این تایم از بهار واقعا ستودنی میشه...
_باهاتون موافقم...
_میگم چیزه...
آلیس گفت و به جونگکوک که با قیافه متعجب و نگاهی سوالی بهش خیره شده بود نگاه کرد...دو دل بود که
میتونه اینو بگه یا نه که بلاخره صدای پسرک اون رو به خودش آورد...
_چی؟
تصمیم گرفت که بگه...
_من یه عکاسی و گالری عکاسی دارم...البته نقاشی هم میکشم...
امروز هم برای عکاسی به این منطقه از پاریس اومدم...خوشحال میشم به گالریم بیاید...با کمال میل ازتون پذیرایی میشه...
پسرک حیرت زده به دختر هنرمند کنارش نگاه میکرد...
_خیلی خوشحالم که دعوتم کردید...مطمئنا یه سر به اونجا میزنم...باید جای جالبی باشه...
دخترک ذوق زده از پسر زیبای کنارش تشکر کرد و به سمت خونهش حرکت کرد...ولی پسرک هنوز غرق در چشما های درشت و آبی دخترک که
هالهای بنفش رنگ داشت، بود...
اون دخترک با اون چشم ها و لبهای درشتش قطعا یه فرشته زیبایی میشد
اما چی میشد اگه اونها بعدها همدیگه رو ببینن و آلیس عاشق جونگکوک، مرد جذاب دهه ۹۰ میلادی بشه...
در حالی که جئون همون لحظه اول قلبش رو به دخترک باخته بود...
امضا:ژولیت🥀🍂
۱۱۸.۱k
۱۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.