پارت اخر پارت

پارت اخر پارت۴
رمان:غرور،عشق
تولگا:اسیه اینجا کتابخونست
اسیه:میدونم نوشته کتابخونه خر نیستم میفهمم
تولگا:بگذریم سرویس بهداشتی دخترا اینجاست
اسیه:نوشته دخترونه خوندم
تولگا اینجا آزمایشگاهه
اسیه:من و ایبیکه رفتیم دیدیم
وهمه جارو به هم نشون دادن
دوروک: اسیه میشه واسه جشن پس فردا موسیقی تمرین کنیم
اسیه:بهت میگم اره یانه
دوروک:باشه
فرداشد
اسیه:ام دوروک تصمیم گرفتم باهات بخونم
دوروک:خوبه پس بزار تمرین رو شروع کنیم
اسیه:باشه
شروع کردن به اهنگ خوندن
و بعد برای درس شیمی رفتن آزمایشگاه
استاد:بچه ها ب ۴تا گروه ۲ نفره تقصیم میشین و این آزمایش رو انجام میدید اسیه و دوروک سوسن و عمر ایبیکه و برک و تولگا و سارپ اوگولجان و سو
اگولجان :😄خوبه
دوروک و اسیه با خنده به هم نگاه کردن
و فردا شد و شروع کردن برای جشن آواز خوندن
۲ هفته بعد
اسیه:سلام عشقم
دوروک:سلام اسیم
و باهم رفتن تو کلاس و
تولگا زیر لب گفت اینا باهم دوست شدن
اسیه:دوروک من میرم کتابخونه میام
تولگا پشت سرش رفت کتابخونه
تولگا :اسیه سلام عمر بهم زنگ زد گفت با اسیه بیاید سر جاده بغل مدرسه
اسیه:چرا عمر گفت میرم سوپر مارکت
تولگا:نمیدونم
اسیه:باشه بریم
رفتن پیش جاده
تولگا:اسیه من از اولی که دیدمت عاشقت شدم ولی غرورم اجازه نداد بهت بگم
اسیه:چیزی میگی منظورت رو نمی‌فهمم
تولگا دوستت دارم
همون لحظه ماشین باسرعت زد به اسیه و تولگا
۱ساعت بعد
من تو زندگیم اولین بار و آخرین بار عاشق شدم که توی روز اول اون عشق تموم شد و این بود پایان عشق اسیه و دوروک..................
دیدگاه ها (۹)

سوسعم

کــــــــــــیــــا دوســـــتشون دارن

اصکی ممنوع

پارت۳رمان:غرور،عشق اسیه:اممم مرسیدوروک:کاری نکردم کاسیه:بگذر...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۲۹و رفت از اتاق بیرون هانیل: مرتیکه اس...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط