shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:1۶
لیسا فقط سکوت میکنه و با چشمای پر بغض به جونگ کوک خیره میشه.
جونگ کوک: مجبورم نکن سوالم رو دوباره تکرار کنم
اینبار لیسا نگاهش رو از جونگ کوک میگیره و با سکوت به زمین خیره میشه.
جونگ کوک: که اینطور...خودم میتونم حدس بزنم چی تو سرت بود
بلند میشه و ادامه میده: وقتی به کسی هشدار میدم انتظار دارم همون بار اول حواسش رو جمع کنه، اگه نادیدش بگیره بار دوم براش یه نشونه میزارم تا بار سومی وجود نداشته باشه
جونگ کوک: فکر کنم باید سر کیم جنی رو بهت بدم
لیسا با شنیدن اسم جنی به سرعت سرش رو بالا میاره و به چشمای جونگ کوک نگاه میکنه.
لیسا: نه لطفا (بغض)
جونگ کوک: واسه التماس کردن دیره
روی خودش رو برمیگردونه و به سمت در میره که...
لیسا: تا حالا داستان زندگیم رو برات گفتم؟
جونگ کوک با تعجب روش رو برمیگردونه.
جونگ کوک: داستان زندگیت؟
لیسا: پدر و مادرم با اجبار باهم ازدواج کردن و مادرم ناخواسته منو باردار شد. پدرم اسرار داشت مادرم منو سقط کنه اما اون منو به دنیا آورد.
لیسا: توی تمام دوران بچگیم حتی یبارم ندیدم که پدرم دست روی سرم بکشه و بهم محبت کنه. وقتی میدیدم بقیه بچه ها چقدر با پدراشون خوبن، تنها کاری که از دستم بر میومد حسرت خوردن بود. (بغض شدید)
لیسا: تمام بچگیم شاهد دعوا های مداوم پدر و مادرم بودم...تا اینکه ی شب...بابام کارو تموم کرد. (قطره اشکی از گوشه چشمش میچکه)
لیسا: اون شب داشت سعی میکرد منو تو وان حموم خفه کنه اما مامانم جلوشو گرفت...و بابام اونو کشت...با تمام توانم سعی کردم از دستش فرار کنم (گریه)
لیسا: بابام اون شب مامانمو ازم گرفت و خودشو جلوی چشمام دار زد...من تمام عمرمو به عنوان یه بچه یتیم زندگی کردم و حالا...تو میخوای تنها دوستم رو که مثل خواهرم میمونه ازم بگیری (گریه شدید)
جونگ کوک اولین بار بود که دلش برای گریه های یکی به رحم میاد.
به عنوان قاتل بی رحمی که اولین بار توی عمرش دلش به رحم میاد، نا آشنایی با این حس فقط عصبانیش میکرد و باعث میشد احساس ضعف کنه.
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
part:1۶
لیسا فقط سکوت میکنه و با چشمای پر بغض به جونگ کوک خیره میشه.
جونگ کوک: مجبورم نکن سوالم رو دوباره تکرار کنم
اینبار لیسا نگاهش رو از جونگ کوک میگیره و با سکوت به زمین خیره میشه.
جونگ کوک: که اینطور...خودم میتونم حدس بزنم چی تو سرت بود
بلند میشه و ادامه میده: وقتی به کسی هشدار میدم انتظار دارم همون بار اول حواسش رو جمع کنه، اگه نادیدش بگیره بار دوم براش یه نشونه میزارم تا بار سومی وجود نداشته باشه
جونگ کوک: فکر کنم باید سر کیم جنی رو بهت بدم
لیسا با شنیدن اسم جنی به سرعت سرش رو بالا میاره و به چشمای جونگ کوک نگاه میکنه.
لیسا: نه لطفا (بغض)
جونگ کوک: واسه التماس کردن دیره
روی خودش رو برمیگردونه و به سمت در میره که...
لیسا: تا حالا داستان زندگیم رو برات گفتم؟
جونگ کوک با تعجب روش رو برمیگردونه.
جونگ کوک: داستان زندگیت؟
لیسا: پدر و مادرم با اجبار باهم ازدواج کردن و مادرم ناخواسته منو باردار شد. پدرم اسرار داشت مادرم منو سقط کنه اما اون منو به دنیا آورد.
لیسا: توی تمام دوران بچگیم حتی یبارم ندیدم که پدرم دست روی سرم بکشه و بهم محبت کنه. وقتی میدیدم بقیه بچه ها چقدر با پدراشون خوبن، تنها کاری که از دستم بر میومد حسرت خوردن بود. (بغض شدید)
لیسا: تمام بچگیم شاهد دعوا های مداوم پدر و مادرم بودم...تا اینکه ی شب...بابام کارو تموم کرد. (قطره اشکی از گوشه چشمش میچکه)
لیسا: اون شب داشت سعی میکرد منو تو وان حموم خفه کنه اما مامانم جلوشو گرفت...و بابام اونو کشت...با تمام توانم سعی کردم از دستش فرار کنم (گریه)
لیسا: بابام اون شب مامانمو ازم گرفت و خودشو جلوی چشمام دار زد...من تمام عمرمو به عنوان یه بچه یتیم زندگی کردم و حالا...تو میخوای تنها دوستم رو که مثل خواهرم میمونه ازم بگیری (گریه شدید)
جونگ کوک اولین بار بود که دلش برای گریه های یکی به رحم میاد.
به عنوان قاتل بی رحمی که اولین بار توی عمرش دلش به رحم میاد، نا آشنایی با این حس فقط عصبانیش میکرد و باعث میشد احساس ضعف کنه.
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
۹.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.