برادر ناتنی
پارت ۹
ات : وقتی رسیدیم اجوما درو باز کرد( بچه ها توی کره به خانوم های پیر میگن اجوما و به آقا های پیر میگن اجوشی پس طبیعیه که ات اجوما صداش کرده)و رفتیم تو که یهو جیمین اومدن و به پدرم صدام کرد اون اینجا چیکار میکرد شوکه شده بودم و بی حرکت ایستاده بودم که جیمین چشمش بهم خورد اونم تعجب کرده بود و اومد سمتم و دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت سلام منم با تته پته جواب سلامشو دادم بعد از سلام و احوال پرسی رفتیم نشستیم پدرم و مادر جیمین مشغول صحبت بودن و جیمین نگاهش فقط روی من بود راستش از اینجور نگاه کردنش خجالت کشیدم که مادر جیمین گفت: ات عزیزم چرا تو جیمین نمیرین بالا تا ما حرف بزنیم ( عروس داماد میخوان خلوت کننا😂😈) جیمین: آه...آره آره چرا که نه ات بیا بریم ات: هوم...باشه رفتیم طبقه بالا که جیمین درو پشتم بست و منو چسبوند بین خودشو در فاصله صورتش با صورتم خیلی کم بود ات: چی...چیکار میکنی؟ جیمین:تو اینجا چیکار میکنی¿ ات: خب اگه متوجه بشی پدرم اومده خواستگاریه مامانت جیمین: هوم.. ات: خودشو بهم بیشتر نزدیک کرد و نوک دماغشو به دماغم وصل کرد و منو بدنشو نوازش وار بهم میزد ات: برو اونور چیکار میکنی؟ جوابمو نداد و به کارش ادامه داد چشماشو بست انگار تو آرامش بود
چشماشو باز کرد و خیره تو چشام شد به لبام نگاه کرد میخواست لبامو ببوسه که...
کرم درونم: ادمین جان
ادمین: جانم
کرم درونم: بیا یکم کرم بکشیم نظرته¿
ادمین: عالیه😈😈😈
کرم درونم : خیلی حال میده 😂😈
قیافشو نگاه کن ترو خدا😂
خیلی بده میدونم
ولی........
خماری😈😈😈
ات : وقتی رسیدیم اجوما درو باز کرد( بچه ها توی کره به خانوم های پیر میگن اجوما و به آقا های پیر میگن اجوشی پس طبیعیه که ات اجوما صداش کرده)و رفتیم تو که یهو جیمین اومدن و به پدرم صدام کرد اون اینجا چیکار میکرد شوکه شده بودم و بی حرکت ایستاده بودم که جیمین چشمش بهم خورد اونم تعجب کرده بود و اومد سمتم و دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت سلام منم با تته پته جواب سلامشو دادم بعد از سلام و احوال پرسی رفتیم نشستیم پدرم و مادر جیمین مشغول صحبت بودن و جیمین نگاهش فقط روی من بود راستش از اینجور نگاه کردنش خجالت کشیدم که مادر جیمین گفت: ات عزیزم چرا تو جیمین نمیرین بالا تا ما حرف بزنیم ( عروس داماد میخوان خلوت کننا😂😈) جیمین: آه...آره آره چرا که نه ات بیا بریم ات: هوم...باشه رفتیم طبقه بالا که جیمین درو پشتم بست و منو چسبوند بین خودشو در فاصله صورتش با صورتم خیلی کم بود ات: چی...چیکار میکنی؟ جیمین:تو اینجا چیکار میکنی¿ ات: خب اگه متوجه بشی پدرم اومده خواستگاریه مامانت جیمین: هوم.. ات: خودشو بهم بیشتر نزدیک کرد و نوک دماغشو به دماغم وصل کرد و منو بدنشو نوازش وار بهم میزد ات: برو اونور چیکار میکنی؟ جوابمو نداد و به کارش ادامه داد چشماشو بست انگار تو آرامش بود
چشماشو باز کرد و خیره تو چشام شد به لبام نگاه کرد میخواست لبامو ببوسه که...
کرم درونم: ادمین جان
ادمین: جانم
کرم درونم: بیا یکم کرم بکشیم نظرته¿
ادمین: عالیه😈😈😈
کرم درونم : خیلی حال میده 😂😈
قیافشو نگاه کن ترو خدا😂
خیلی بده میدونم
ولی........
خماری😈😈😈
۲.۶k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.