فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت چهل و پنج
شما
- امکان نداره
خانم کیم اگر کمی فکر کنید
به رفتار و نوع حرف زدن جناب کیم
کامل متوجه قضیه میشید
- اگر اون من رو میخواد چرا سعی در نابود کردنم داره؟
اون همچین قصدی نداره
در واقع راه حل دیگه ای برای داشتن شما نداره
- ..........
اون نوه و دخترم رو در وسط تعداد زیادی از کفتار ها و موجودات درنده رها کرد
فقط و فقط برای داشتن شما
- دروغه
همه ی این ها دروغه اخه یکمی فکرتون رو به کار بندازید
کی برای معشوقش از بچه ی خودش میگذره؟
تهیونگ یون سوک رو نمیخواست ولی به زور و پافشاری مین جی حاضر به بزرگ کردنش شد
وگرنه الان یون سوک اصلا به دنیا نیومده بود
- لازم نیست با این دروغ ها مغزم رو پر کنید
هیچ دروغی در کار نیست
خانم کیم بدونید که اگر بلایی سر اطرافیانتون
بیاد مقصر اصلی خودتونید
- انتظار ندارید که به حرف کسی که دختر و نوه ش رو توی یه کشور غریب دست یه مرد خطرناک سپرده گوش بدم؟
نه من همچین انتظاری ندارم
من در طول زندگیم اشتباهات زیادی کردم
ولی نمیخوام شخص دیگه ای مثل دخترم بدبخت بشه
- دیگه نمیخوام راجب تهیونگ حرف بزنم
اخرین سوالی که دارم رو میپرسم و دیگه میرم
اما اگر بدونم که تهیونگ از اومدنم به اینجا با خبر شده یک راست میفرستم تون زندان
باشه بپرسید
- داستان شرکت سونگ و ربطش به مین جی چیه؟
شرکت سونگ اصلا وجود نداره اما تهیونگ با کمک افراد کله گنده ای از همین خاندان سیسیل تونست خیلی طبیعی این شرکت دروغین رو بسازه
- یعنی میگید همه ی اینها دروغی بیش نیستن؟
درسته
- فعلا سوال دیگه ای ندارم ولی اگر دوباره سوالی داشتم برمیگردم
باشه
- خوبه
پس قرارداد مون یادتون نره
بله
از اونجا اومدم بیرون
هیچ کاری از تهیونگ بعید نیست
و اینکه کاملا مشخص بود که سعی در شست و شوی کامل مغزم داشت
کم کم به عمارت نزدیک شدیم
همین که رسیدیم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل
با دیدن جونگ کوکی که رو مبل نشسته بود و فیلم میدید نفس عمیقی کشیدم که برگشت سمتم
+ سلام کی برگشتی؟
- الان
+ چیزی شده حالت خوبه؟
- اره خوبم
+ ولی صورتت همچین چیزی نمیگه
- چیزی نیست میرم یکمی میخوابم
+ باشه
رفتم طبقه ی بالا و روی تخت ولو شدم
نمیخواستم در اینباره چیزی به جونگ کوک بگم
نگاهی به صحفه ی گوشیم انداختم
پیامک از طرف یه شخص ناشناس
این پیام رو قبلا برام فرستاده بودن البته با این تفاوت که اون موقع نمیدونستم که این پیام از طرف کیه ولی الان میدونم
گوشی رو پرت کردم اون طرف و چشم هام رو بستم
کم کم خوابم برد
صبح
با برخورد نور خورشید به چشام
کم کم خوابم پرید
نگاهی به اطراف انداختم که حس کردم دستی داخل موهام در حال چرخشه وقتی که بالا رو نگاه کردم جونگ کوک داشت موهام رو نوازش میکرد
پارت چهل و پنج
شما
- امکان نداره
خانم کیم اگر کمی فکر کنید
به رفتار و نوع حرف زدن جناب کیم
کامل متوجه قضیه میشید
- اگر اون من رو میخواد چرا سعی در نابود کردنم داره؟
اون همچین قصدی نداره
در واقع راه حل دیگه ای برای داشتن شما نداره
- ..........
اون نوه و دخترم رو در وسط تعداد زیادی از کفتار ها و موجودات درنده رها کرد
فقط و فقط برای داشتن شما
- دروغه
همه ی این ها دروغه اخه یکمی فکرتون رو به کار بندازید
کی برای معشوقش از بچه ی خودش میگذره؟
تهیونگ یون سوک رو نمیخواست ولی به زور و پافشاری مین جی حاضر به بزرگ کردنش شد
وگرنه الان یون سوک اصلا به دنیا نیومده بود
- لازم نیست با این دروغ ها مغزم رو پر کنید
هیچ دروغی در کار نیست
خانم کیم بدونید که اگر بلایی سر اطرافیانتون
بیاد مقصر اصلی خودتونید
- انتظار ندارید که به حرف کسی که دختر و نوه ش رو توی یه کشور غریب دست یه مرد خطرناک سپرده گوش بدم؟
نه من همچین انتظاری ندارم
من در طول زندگیم اشتباهات زیادی کردم
ولی نمیخوام شخص دیگه ای مثل دخترم بدبخت بشه
- دیگه نمیخوام راجب تهیونگ حرف بزنم
اخرین سوالی که دارم رو میپرسم و دیگه میرم
اما اگر بدونم که تهیونگ از اومدنم به اینجا با خبر شده یک راست میفرستم تون زندان
باشه بپرسید
- داستان شرکت سونگ و ربطش به مین جی چیه؟
شرکت سونگ اصلا وجود نداره اما تهیونگ با کمک افراد کله گنده ای از همین خاندان سیسیل تونست خیلی طبیعی این شرکت دروغین رو بسازه
- یعنی میگید همه ی اینها دروغی بیش نیستن؟
درسته
- فعلا سوال دیگه ای ندارم ولی اگر دوباره سوالی داشتم برمیگردم
باشه
- خوبه
پس قرارداد مون یادتون نره
بله
از اونجا اومدم بیرون
هیچ کاری از تهیونگ بعید نیست
و اینکه کاملا مشخص بود که سعی در شست و شوی کامل مغزم داشت
کم کم به عمارت نزدیک شدیم
همین که رسیدیم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل
با دیدن جونگ کوکی که رو مبل نشسته بود و فیلم میدید نفس عمیقی کشیدم که برگشت سمتم
+ سلام کی برگشتی؟
- الان
+ چیزی شده حالت خوبه؟
- اره خوبم
+ ولی صورتت همچین چیزی نمیگه
- چیزی نیست میرم یکمی میخوابم
+ باشه
رفتم طبقه ی بالا و روی تخت ولو شدم
نمیخواستم در اینباره چیزی به جونگ کوک بگم
نگاهی به صحفه ی گوشیم انداختم
پیامک از طرف یه شخص ناشناس
این پیام رو قبلا برام فرستاده بودن البته با این تفاوت که اون موقع نمیدونستم که این پیام از طرف کیه ولی الان میدونم
گوشی رو پرت کردم اون طرف و چشم هام رو بستم
کم کم خوابم برد
صبح
با برخورد نور خورشید به چشام
کم کم خوابم پرید
نگاهی به اطراف انداختم که حس کردم دستی داخل موهام در حال چرخشه وقتی که بالا رو نگاه کردم جونگ کوک داشت موهام رو نوازش میکرد
۸۹۶
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.