فیک درد عشق
فیک درد عشق
پارت چهل و شش
- چیکار میکنی؟
+ مشخص نیست؟
- چرا ولی اخه مگه الان نباید شرکت باشی؟
+ حوصله ی رفتن نداشتم گفتم پیش تو بمونم
مگه اشکالی داره؟
- نه
+ نمیخوای بهم بگی
- چی رو؟
+ ا/ت من خوب میدونم که این حال تو طبیعی نیست پس نمیتونی چیزی رو ازم پنهون کنی
- باور کن حالم خوبه و چیزیم نیست(لبخند)
+ (بغلش کرد)
هیچوقت چیزی رو ازم پنهون نکن
- باشه
+ افرین دختر خوب
- جونگ کوک
+ جونم
- اگر یه روزی یه چیزی باعث جدایی من و تو بشه تو من رو فراموش میکنی؟
+ این چه سوالیه که میپرسی
معلومه که نه چرا باید همه چیزم رو فراموش کنم
-( لبخند )
+ چرا این سوال رو پرسیدی؟
- چون ذهنم رو درگیر کرده بود همین
چطور میتونستم بهش بگم که تهیونگ با زندگی تو من رو تهدید کرده؟
یا اینکه با اسیب زدن به تو میخواد من رو مثل حیوون خونگیش رام کنه؟
کاش کاش به شکلی میتونستیم اون رو از سر راهمون برداریم
یعنی امکانش وجود داشت
یعنی میتونستیم یه زندگیه معمولی و شاد داشته باشیم
+ ا/ت .... ا/ت
- ها چیه؟
+ کجایی سه ساعت دارم صدات میزنم؟
- .........
+ بریم صبحونه بخوریم؟
- بریم
رفتیم طبقه ی پایین
اجوما مثل همیشه گل کاشته بود و بهترین صبحونه رو جلوی ما گذاشته بود
- ممنون اجوما
نوش جونتون
+ زود صبحونه ت رو بخور میخوام ببرمت یه جایی
- کجا؟
+ این یه رازه
- خب بگو
+ نچ زود صبحونه ت رو بخور تا خودت بفهمی
- باشه
بعد از خوردن صبحونه و پوشیدن یه لباس گرم و خوشگل رفتم پایین که گفت
+ زود باش بیا بریم
-باشه بابا اومدم
+ بفرمایید مادمازل (در ماشین رو براش باز کرد)
- ممنون
داخل راه یه اهنگ عاشقانه پلی شده بود
هیچکدوم صحبت نمیکردیم تا اینکه ماشین یه جایی وایساد
- چیزی شده
+ نه فقط خواستم یه چیزی بهت بدم
- چی؟
+ این یه گردنبنده خاصه هرگز درش نیار باشه
- باشه
(شروع کرد به بستن گردنبند)
+ خیلی خوشگله
- واقعا؟
+ اهم
- ممنونم
+..................
- جونگ کو .............
با قرار گرفتن لباش روی لبام حرفم به کل یادم رفت
اروم ازم جدا شد و گفت
+ چرا با من اینکار رو میکنی؟
- چه کاری؟
+ نباید این طور با قلبم بازی کنی
- (لبخندی از سر رضایت زد)
پارت چهل و شش
- چیکار میکنی؟
+ مشخص نیست؟
- چرا ولی اخه مگه الان نباید شرکت باشی؟
+ حوصله ی رفتن نداشتم گفتم پیش تو بمونم
مگه اشکالی داره؟
- نه
+ نمیخوای بهم بگی
- چی رو؟
+ ا/ت من خوب میدونم که این حال تو طبیعی نیست پس نمیتونی چیزی رو ازم پنهون کنی
- باور کن حالم خوبه و چیزیم نیست(لبخند)
+ (بغلش کرد)
هیچوقت چیزی رو ازم پنهون نکن
- باشه
+ افرین دختر خوب
- جونگ کوک
+ جونم
- اگر یه روزی یه چیزی باعث جدایی من و تو بشه تو من رو فراموش میکنی؟
+ این چه سوالیه که میپرسی
معلومه که نه چرا باید همه چیزم رو فراموش کنم
-( لبخند )
+ چرا این سوال رو پرسیدی؟
- چون ذهنم رو درگیر کرده بود همین
چطور میتونستم بهش بگم که تهیونگ با زندگی تو من رو تهدید کرده؟
یا اینکه با اسیب زدن به تو میخواد من رو مثل حیوون خونگیش رام کنه؟
کاش کاش به شکلی میتونستیم اون رو از سر راهمون برداریم
یعنی امکانش وجود داشت
یعنی میتونستیم یه زندگیه معمولی و شاد داشته باشیم
+ ا/ت .... ا/ت
- ها چیه؟
+ کجایی سه ساعت دارم صدات میزنم؟
- .........
+ بریم صبحونه بخوریم؟
- بریم
رفتیم طبقه ی پایین
اجوما مثل همیشه گل کاشته بود و بهترین صبحونه رو جلوی ما گذاشته بود
- ممنون اجوما
نوش جونتون
+ زود صبحونه ت رو بخور میخوام ببرمت یه جایی
- کجا؟
+ این یه رازه
- خب بگو
+ نچ زود صبحونه ت رو بخور تا خودت بفهمی
- باشه
بعد از خوردن صبحونه و پوشیدن یه لباس گرم و خوشگل رفتم پایین که گفت
+ زود باش بیا بریم
-باشه بابا اومدم
+ بفرمایید مادمازل (در ماشین رو براش باز کرد)
- ممنون
داخل راه یه اهنگ عاشقانه پلی شده بود
هیچکدوم صحبت نمیکردیم تا اینکه ماشین یه جایی وایساد
- چیزی شده
+ نه فقط خواستم یه چیزی بهت بدم
- چی؟
+ این یه گردنبنده خاصه هرگز درش نیار باشه
- باشه
(شروع کرد به بستن گردنبند)
+ خیلی خوشگله
- واقعا؟
+ اهم
- ممنونم
+..................
- جونگ کو .............
با قرار گرفتن لباش روی لبام حرفم به کل یادم رفت
اروم ازم جدا شد و گفت
+ چرا با من اینکار رو میکنی؟
- چه کاری؟
+ نباید این طور با قلبم بازی کنی
- (لبخندی از سر رضایت زد)
۷.۷k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.