چند پارتی
#چند_پارتی
Part 13
ا/ت:کافیه جئون!نمیخوام چیزی بشنوم
سمن راه رو رفتم که دنبالم اومد
ا/ت:محض رضای خدا ولم کن الان کسی ببینه چه فکری میکنه
کوک:هر فکری بکنه ا/ت چرا انقدر برات مهمه؟من برات مهم باشم کافیه
ا/ت:جونگکوک چه فک کردی ؟؟اینکه بخاطر یه شب لعنتی یهویی عاشقت میشم و
بخوبی و خوشی زندگیمونو میکنیم؟؟! توعه لعنتی نامزد داری و همچین حرفایی میایی به من میزنی
کوک:چرا فرصت توضیح بهم نمیدی
ا/ت:چون نمیخوام هیچ چیز درمورد تو بشنوم
کوک:باشه باشه
نگاهمو ازش دزدیدم و بیرون اومدم...
حتی دیگه مطمئن نبودم این چند روز و بتونم دیدنشو تحمل بکنم چرا با اینکه کسه دیگه ای تو زندگیشه حرفایی بهم میزنه که قلبمو میلرزونه
واقعا نمیتونستم درکش کنم
حتی حوصله پاک کردن آرایشم نداشتم لباسمو عوض کردم و همینطوری خودمو رو تخت پرت کردم دیر وقت بود و من در تلاش بودن تا خوابم ببره...
___
با صدای بلند کوبیده شدن در از خواب پریدم هشت صبح بود هراسان سمت در رفتم که جوگکوک و پشت در دیدم و در و باز کردم
ا/ت:چه خبرته این وقت صب!
کوک:گوشیه کوفتی و باز کن و خبرا رو بخون
شت!همین کم بود که شایعه رابطه من و لی صدر نشین خبرا بشه
پیامای پشت سر هم داشتم دریافت میکردم که چشمم به نوتفیکیشن پیامی افتاد چند تا عکس بودن....
کنجکاو بازشون کردم که بهت زده به جونگکوک خیره شدم عکس منو کوک دیشب تو راه رو بود ار اون بدتر عکسمون تو کلاب وقتی داریم همو میبوسیم...
جونگکوک گوشیو از دستم گرفت و نگاهشون کزد
کوک:یکی می خواد باهات بازی کنه
ا/ت:اگه اینا پخش بشه..من بی اعتبار میشم..میفهمی این یعنی چی؟!
کوک:باشه آروم باش. همون اندازه کا برای تو مهمه برای منم مهمه حلش میکنیم نگران نباش
ا/ت:از کجا میخوای بفهمی که این عکسا رو گرفته؟
کوک:تو فقط بهم اعتماد کن...راستی بهتره این چند وقت زیاد بیرون آفتابی نشی
ا/ت:اره با ریون هماهنگ میشم برم ویلا
کوک:یادت نره لوکیشن برام بفرستی
این بار ریون بود که داشت زنگ میزد
"ا/ت
ا/ت:دیدم همشونو
ریون:این دیگه چه شایعه مسخره آیه
ا/ت:نمیدونم ریون این وسط کس دیگه ایم هست که عکسای منو جونگکوک تو کلاب دستشه و وضعیتمون زیاد خوب نیس
ریون:ا/ت میدونی این یعنی چی؟؟؟
ا/ت:بس کن ریون خودم ب حد کافی میدونم تو چه دردسری افتادم تو دیگه ولم کن
ریون:من به فکر توعم
ا/ت:میدونم!الان میخوام تنها باشم....
خب خب شرطا لایکا ۵۵
کامنتا ۷۰ 🙄🙄
Part 13
ا/ت:کافیه جئون!نمیخوام چیزی بشنوم
سمن راه رو رفتم که دنبالم اومد
ا/ت:محض رضای خدا ولم کن الان کسی ببینه چه فکری میکنه
کوک:هر فکری بکنه ا/ت چرا انقدر برات مهمه؟من برات مهم باشم کافیه
ا/ت:جونگکوک چه فک کردی ؟؟اینکه بخاطر یه شب لعنتی یهویی عاشقت میشم و
بخوبی و خوشی زندگیمونو میکنیم؟؟! توعه لعنتی نامزد داری و همچین حرفایی میایی به من میزنی
کوک:چرا فرصت توضیح بهم نمیدی
ا/ت:چون نمیخوام هیچ چیز درمورد تو بشنوم
کوک:باشه باشه
نگاهمو ازش دزدیدم و بیرون اومدم...
حتی دیگه مطمئن نبودم این چند روز و بتونم دیدنشو تحمل بکنم چرا با اینکه کسه دیگه ای تو زندگیشه حرفایی بهم میزنه که قلبمو میلرزونه
واقعا نمیتونستم درکش کنم
حتی حوصله پاک کردن آرایشم نداشتم لباسمو عوض کردم و همینطوری خودمو رو تخت پرت کردم دیر وقت بود و من در تلاش بودن تا خوابم ببره...
___
با صدای بلند کوبیده شدن در از خواب پریدم هشت صبح بود هراسان سمت در رفتم که جوگکوک و پشت در دیدم و در و باز کردم
ا/ت:چه خبرته این وقت صب!
کوک:گوشیه کوفتی و باز کن و خبرا رو بخون
شت!همین کم بود که شایعه رابطه من و لی صدر نشین خبرا بشه
پیامای پشت سر هم داشتم دریافت میکردم که چشمم به نوتفیکیشن پیامی افتاد چند تا عکس بودن....
کنجکاو بازشون کردم که بهت زده به جونگکوک خیره شدم عکس منو کوک دیشب تو راه رو بود ار اون بدتر عکسمون تو کلاب وقتی داریم همو میبوسیم...
جونگکوک گوشیو از دستم گرفت و نگاهشون کزد
کوک:یکی می خواد باهات بازی کنه
ا/ت:اگه اینا پخش بشه..من بی اعتبار میشم..میفهمی این یعنی چی؟!
کوک:باشه آروم باش. همون اندازه کا برای تو مهمه برای منم مهمه حلش میکنیم نگران نباش
ا/ت:از کجا میخوای بفهمی که این عکسا رو گرفته؟
کوک:تو فقط بهم اعتماد کن...راستی بهتره این چند وقت زیاد بیرون آفتابی نشی
ا/ت:اره با ریون هماهنگ میشم برم ویلا
کوک:یادت نره لوکیشن برام بفرستی
این بار ریون بود که داشت زنگ میزد
"ا/ت
ا/ت:دیدم همشونو
ریون:این دیگه چه شایعه مسخره آیه
ا/ت:نمیدونم ریون این وسط کس دیگه ایم هست که عکسای منو جونگکوک تو کلاب دستشه و وضعیتمون زیاد خوب نیس
ریون:ا/ت میدونی این یعنی چی؟؟؟
ا/ت:بس کن ریون خودم ب حد کافی میدونم تو چه دردسری افتادم تو دیگه ولم کن
ریون:من به فکر توعم
ا/ت:میدونم!الان میخوام تنها باشم....
خب خب شرطا لایکا ۵۵
کامنتا ۷۰ 🙄🙄
۱۴.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.