فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۶۶
[ویو هارین]
بلند شدم و روبه جئون کردم
هارین: دیگه بریم
حرکت کردم به جلو که صدای خشمگین کیم بلند شد
تهیونگ: تاوانش پس می دی
بهش توجه نکردم راهم رفتم
جونگ کوک: هاجون تو ادامه بده همین مهمونی من میرم
هاجون: باشه
جونگ کوک اومد سوار ماشین شد منم پشت سرش سوار شدم
درسته اصلأ از کیم نمی ترسم ولی جونگ کوک می ترسم اونم زیاد
راه افتاد عصبی بود خیلی سریع می روند
اسلحه هنوز داخل دستم بود..
هارین: جونگ کوک میشه حرف بزنیم
دستش محکم کوبید به فرمون و داد زد
جونگ کوک: چه حرفی....تو خواهر اون عوضی هستی
هارین: درسته داداشم ولی ما ارتباطی نداریم
ماشین نگه داشت و برگشت سمتم
جونگ کوک: چرا نگفتی اون برادرت ؟ ( داد)
هارین: چون نپرسیدی ...من گفتم که یک بردار دارم
عصبی بود ولی من که مقصر نیستم
جونگ کوک: چرا اطلاعات که من ازت دارم اشتباه
هارین: چرا ازم اطلاعات داری؟ .... اشتباه نیست فقط بخشیش کیم مخفی کرده
خیلی خودم داشتم عادی و خونسرد نشون
می دادم ولی از درون داشتم می سوختم حس لعنتی
قبل دوباره به سراغم اومده بود
جونگ کوک: چرا مخفی کرده ؟
اههه چرا اینقدر سوال می پرسه
عرق کرده بودم برام نفس نمی یومد... تنفس کردن برام سخت شده بود
مطمئن صورتم الان داره قرمز میشه
با آخرین توانی که داشتم گفتم
هارین: چون.. چون مافیا است
و سیاهی مطلق همه جا برام شد
[ویو جونگ کوک]
پارت ۶۶
[ویو هارین]
بلند شدم و روبه جئون کردم
هارین: دیگه بریم
حرکت کردم به جلو که صدای خشمگین کیم بلند شد
تهیونگ: تاوانش پس می دی
بهش توجه نکردم راهم رفتم
جونگ کوک: هاجون تو ادامه بده همین مهمونی من میرم
هاجون: باشه
جونگ کوک اومد سوار ماشین شد منم پشت سرش سوار شدم
درسته اصلأ از کیم نمی ترسم ولی جونگ کوک می ترسم اونم زیاد
راه افتاد عصبی بود خیلی سریع می روند
اسلحه هنوز داخل دستم بود..
هارین: جونگ کوک میشه حرف بزنیم
دستش محکم کوبید به فرمون و داد زد
جونگ کوک: چه حرفی....تو خواهر اون عوضی هستی
هارین: درسته داداشم ولی ما ارتباطی نداریم
ماشین نگه داشت و برگشت سمتم
جونگ کوک: چرا نگفتی اون برادرت ؟ ( داد)
هارین: چون نپرسیدی ...من گفتم که یک بردار دارم
عصبی بود ولی من که مقصر نیستم
جونگ کوک: چرا اطلاعات که من ازت دارم اشتباه
هارین: چرا ازم اطلاعات داری؟ .... اشتباه نیست فقط بخشیش کیم مخفی کرده
خیلی خودم داشتم عادی و خونسرد نشون
می دادم ولی از درون داشتم می سوختم حس لعنتی
قبل دوباره به سراغم اومده بود
جونگ کوک: چرا مخفی کرده ؟
اههه چرا اینقدر سوال می پرسه
عرق کرده بودم برام نفس نمی یومد... تنفس کردن برام سخت شده بود
مطمئن صورتم الان داره قرمز میشه
با آخرین توانی که داشتم گفتم
هارین: چون.. چون مافیا است
و سیاهی مطلق همه جا برام شد
[ویو جونگ کوک]
- ۷.۳k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط