فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۶۵
[ویو هارین]
در ثانیه صدای اسلحه تمام فضا پر کرد
شلیک هوایی بود
ولی اون شلیک من انجام دادم
و در ثانیه اسلحه روی کیم گرفتم
و با داد گفتم
هارین: کیم تهیونگ... اسلحه غلاف کن
خنده ای سر داد
تهیونگ: شلیک کن...تو این کار قبلاً انجام دادی...
هارین: درسته انجام دادم... اون موقع خون قاتل مادرم ریختم..
چطور الانم تو باشی
خندید و گفت
تهیونگ: می دونی اون موقع خوب شناختمت...دختربچه ۱۲ ساله قتل انجام داد
هارین: درسته... ولی کی اون دختر بچه مجبور کرد یک قاتل بشه
جونگ کوک و هاجون چیزی نمی گفتن فقط نگاه می کردن
هنوز اسلحه شون روی کیم بود
برگشتم نگاشون کردم
هارین: اسلحتون غلاف کنید
جونگ کوک: هارین این عوضی چی میگه ( عصبی)
هارین: فقط واقعیت میگه
کیم با حالت تمسخرآمیز گفت
تهیونگ: نکنه نمیدونستی ...
هارین: دهنت ببند مردیکه عوضی تو یکی....من همه چیز می دونم... فکر کردی چرا ازت متنفرم
تهیونگ: تو چی می دونی ؟
هارین: اون روز که تیر از اسلحه دست من خارج نشد آدم تو به اون مرد شلیک کرد ولی من تاوانش پس دادم روزا بخاطرش عذاب کشیدم با فکر تو عصبانیت شلیک کردم من دیوونه می کرد...تو و اون پدر عوضیم من زندانی کردید
خواست چیزی بگه که به پاش شلیک کردم
افتاد و تو خودش جمع شد
خم شدم داخل صورتش و با لحن تمسخر گفتم:
هارین: دفعه قبل به پای چپت زدم الان به پای راستت زدم
پارت ۶۵
[ویو هارین]
در ثانیه صدای اسلحه تمام فضا پر کرد
شلیک هوایی بود
ولی اون شلیک من انجام دادم
و در ثانیه اسلحه روی کیم گرفتم
و با داد گفتم
هارین: کیم تهیونگ... اسلحه غلاف کن
خنده ای سر داد
تهیونگ: شلیک کن...تو این کار قبلاً انجام دادی...
هارین: درسته انجام دادم... اون موقع خون قاتل مادرم ریختم..
چطور الانم تو باشی
خندید و گفت
تهیونگ: می دونی اون موقع خوب شناختمت...دختربچه ۱۲ ساله قتل انجام داد
هارین: درسته... ولی کی اون دختر بچه مجبور کرد یک قاتل بشه
جونگ کوک و هاجون چیزی نمی گفتن فقط نگاه می کردن
هنوز اسلحه شون روی کیم بود
برگشتم نگاشون کردم
هارین: اسلحتون غلاف کنید
جونگ کوک: هارین این عوضی چی میگه ( عصبی)
هارین: فقط واقعیت میگه
کیم با حالت تمسخرآمیز گفت
تهیونگ: نکنه نمیدونستی ...
هارین: دهنت ببند مردیکه عوضی تو یکی....من همه چیز می دونم... فکر کردی چرا ازت متنفرم
تهیونگ: تو چی می دونی ؟
هارین: اون روز که تیر از اسلحه دست من خارج نشد آدم تو به اون مرد شلیک کرد ولی من تاوانش پس دادم روزا بخاطرش عذاب کشیدم با فکر تو عصبانیت شلیک کردم من دیوونه می کرد...تو و اون پدر عوضیم من زندانی کردید
خواست چیزی بگه که به پاش شلیک کردم
افتاد و تو خودش جمع شد
خم شدم داخل صورتش و با لحن تمسخر گفتم:
هارین: دفعه قبل به پای چپت زدم الان به پای راستت زدم
- ۷.۹k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط