پارت اول
پارت اول
# اگه کارت رو درست انجام بدی خواهرت رو آزاد میکنم .
غیر از اینکه خواهرمو آزاد میکنید باید منو به مامور جاسوس ارتقا بدید نمیخوام یک خدمتکار عادی باشم.
#(پوزخند) اما اگه دست از پا کنی خواهرت میمیره .
ویو پیش دست راست جونگ هی
...
در زدم .... قربان میتونم بیام تو
×بیا تو
یونگ مین هستم برا...
×میدونم ، بشین
×خب اموزشتو از همین روز اول شروع میکنم .
×خب اول از همه اونجا بهت لباس خدمتکاری عمارت خودشونو میدن و امکان داره جی پی اس داشته باشه شکیتوش نیست حواستو جمع کن و مورد بعدی .......
اون مرده راست دست رئیس من رو برای این جاسوسی آماده کرد حتی اکه شده برای نجات جون خواهرم اینکارو میکنم
ویو عمارت الکساندر
جلویدرعمارت وایستاده بودم میترسیدم اگه دیگه برنگردم چی ؟ اگه .... خیال بافی بسه
و رفتم داخل یکی از خدمتکارا منو به سمت اربابشون برد البته جا داره بگم دوتا بادیگارد هیکلی هم پشتمون بودن .
تعظیم کردم و خودمو در یک شخص دیگه معرفی کردم .از شدت ترس میلرزیدم و
÷به نظرت میتونی به عنوان یک خدمتکار شخصی باشی؟
خدمتکار شخصی؟
÷حرفمو تکرار نمیکنم
چشم قربان
÷اجوما(داد)
..:بله ارباب
÷یونگ مین تازه وارده همه چیو براش توضیح بده .
.. :چشم قربان
ویو پیش اجوما
..:خب گوشیتو بده اینجا گوشی ممنوعه
چ..چی ؟ باشه اینم گوشیم ...
*توی ذهنش .. پس چطوری اطلاعات رو به رئیس برسونم .
..:خب تو ندیمه شخصی هستی ، کارهایی که ارباب میگه رو انجام میدی ، هرجا ارباب میره باهاش میری و باید حضور داشته باشی . و کار های شخصی ایشونو انجام بدی اما اینو بدون هیچوقت سعی نکن جاسوسی کنی اتفاق های خیلی بدی برات میوفته .
چقدر احمقانه ، اصلا کسی هم هست که جاسوسی کنه؟ مثلا چیکارش میکنن؟
..:هی دختر حواست هست که کجایی دیگه ،اینجا ارباب با کسی شوخی نداره.
باشه بابا چرا جدی میگیری ... الان باید چیکار کنم ؟
..:بیا برو لباسو بپوش (گذاشتم)
داشتم چک میکردم که جی پی اس نداشته باشه و دیدم به جای می از دکمه ها دوربین خیلی ریزی کار گذاشته شده ، پس باید مواظب باشم.
..:باید برای رئیس قهوه ببری.
مگه خودش دست نداره
..:هی ساکت باش اگه کسی صداتو بشنوه تو دردسر میوفتی
لیوان قهوه رو توی دستم گرفتم ، اگه الان سم رو بریزم متوجه هم میشن میزارمش برای بعدا .
÷هی تو اون چیه دستت
ار..ارباب شما چرا اینجایین ؟
زیاد شدا🗿بقیه پارت بعد
# اگه کارت رو درست انجام بدی خواهرت رو آزاد میکنم .
غیر از اینکه خواهرمو آزاد میکنید باید منو به مامور جاسوس ارتقا بدید نمیخوام یک خدمتکار عادی باشم.
#(پوزخند) اما اگه دست از پا کنی خواهرت میمیره .
ویو پیش دست راست جونگ هی
...
در زدم .... قربان میتونم بیام تو
×بیا تو
یونگ مین هستم برا...
×میدونم ، بشین
×خب اموزشتو از همین روز اول شروع میکنم .
×خب اول از همه اونجا بهت لباس خدمتکاری عمارت خودشونو میدن و امکان داره جی پی اس داشته باشه شکیتوش نیست حواستو جمع کن و مورد بعدی .......
اون مرده راست دست رئیس من رو برای این جاسوسی آماده کرد حتی اکه شده برای نجات جون خواهرم اینکارو میکنم
ویو عمارت الکساندر
جلویدرعمارت وایستاده بودم میترسیدم اگه دیگه برنگردم چی ؟ اگه .... خیال بافی بسه
و رفتم داخل یکی از خدمتکارا منو به سمت اربابشون برد البته جا داره بگم دوتا بادیگارد هیکلی هم پشتمون بودن .
تعظیم کردم و خودمو در یک شخص دیگه معرفی کردم .از شدت ترس میلرزیدم و
÷به نظرت میتونی به عنوان یک خدمتکار شخصی باشی؟
خدمتکار شخصی؟
÷حرفمو تکرار نمیکنم
چشم قربان
÷اجوما(داد)
..:بله ارباب
÷یونگ مین تازه وارده همه چیو براش توضیح بده .
.. :چشم قربان
ویو پیش اجوما
..:خب گوشیتو بده اینجا گوشی ممنوعه
چ..چی ؟ باشه اینم گوشیم ...
*توی ذهنش .. پس چطوری اطلاعات رو به رئیس برسونم .
..:خب تو ندیمه شخصی هستی ، کارهایی که ارباب میگه رو انجام میدی ، هرجا ارباب میره باهاش میری و باید حضور داشته باشی . و کار های شخصی ایشونو انجام بدی اما اینو بدون هیچوقت سعی نکن جاسوسی کنی اتفاق های خیلی بدی برات میوفته .
چقدر احمقانه ، اصلا کسی هم هست که جاسوسی کنه؟ مثلا چیکارش میکنن؟
..:هی دختر حواست هست که کجایی دیگه ،اینجا ارباب با کسی شوخی نداره.
باشه بابا چرا جدی میگیری ... الان باید چیکار کنم ؟
..:بیا برو لباسو بپوش (گذاشتم)
داشتم چک میکردم که جی پی اس نداشته باشه و دیدم به جای می از دکمه ها دوربین خیلی ریزی کار گذاشته شده ، پس باید مواظب باشم.
..:باید برای رئیس قهوه ببری.
مگه خودش دست نداره
..:هی ساکت باش اگه کسی صداتو بشنوه تو دردسر میوفتی
لیوان قهوه رو توی دستم گرفتم ، اگه الان سم رو بریزم متوجه هم میشن میزارمش برای بعدا .
÷هی تو اون چیه دستت
ار..ارباب شما چرا اینجایین ؟
زیاد شدا🗿بقیه پارت بعد
۸۲۴
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.