پارت جدید
پارت جدید
÷بهت گفتم اون چیه؟(عصبی🗿)
+امم... این اینجا بود میخواستم ببینم چیه... همین .
÷همه شو بریزدور ، و یکبار دیگه جلو من درستش کن .
+چ..چشم
+تموم مدت چشمش روی من بود هنوز هم مثل همون موقع ها نگام میکنه سعی کردم کارمو درست انجام بدم و هول نشم .
+بفرمایید ارباب
÷ اما این ... نه این عادی نیست حتما اتفاقی افتاده که اینطوری اومده ، به احتمال زیاد کاسه ای زیر نیم کاسه اس .
÷برو داخل اتاقم و بزارم روی میزم .
+چشم ارباب
+وارد اتاق شدم میتونستم الان اون سم رو توی لیوانش بریزم اما وجود جی پی اس روی لباسم و جیوی اس توی قاب عکس روی میز و دختریکه داشت از دری که نیمه باز بود منو نگاه میکرد، بی اثر نبود .
داشتم رد میشدم که صدای بلند خندهی ندیمه هارو شنیدم .
..:وایی آخر هفته اس میتونیم بریم خوشگذرونی .
...:آره میتونیم استراحت کنیم .
+پس فقط آخر هفته ها میتونیم بریم بیرون.(زیر لب)
ویو پیش اجوما توی آشپزخونه
..:امروز چطور بود ، خرابکاری که نکردی ؟
+یااا اجوما
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
+لباسمو عوض کردم گوشیمو از بادیگارد گرفتم و به سمت عمارت رئیس جونگ حرکت کردم .
#او ببین کی اینجاست ، خب سموم ریختی توی نوشیدنیش
+خب مطمئنا با وجود دوربین ها این کار غیر ممکنه
#دختره ی احمق ، اینکارو نکردی(داد)
+رئیس اگه میخوایم لو نریم باید هوشمندانه عمل کنیم .(اروم)
#خب اطلاعات چی بدست اوردی .
+هیچی فقط میدونم نمیشه از زیر دستش در رفت .میرم از دست راستت کمک بگیرم .
#..برو
+قربان (اروم)
×یونگ مین ؟ بالاخره اومدی ، چیزی دستگیرت شد؟
+ازتون کمک میخوام
×چیشده؟
+دوربین هارو چیکارکنم خیلی زیادن
×خب میتونی موقع عوض شدن شیفت بادیگارد ها بدون اینکه کسی متوجه بشه همهی جی پی اس هارو در بیاری .
×بادیگارد ها چی اونا رو چیکار کردی؟
+خب من خدمتکار شخصیشم نمیتونن کاری کنن .
× میدونی..به نظرم اینکه یه هفته منتظر تو باشیم وقت طلف کردنه ، بیا این گردنبند رو بگیر جی پی اس داره .
+باشه ...ممنون
ازش گرفتم و و وسایلمو برای هفته بعد آماده کردم .
ویو هفته بعد (خیلیم با حوصله🗿💪)
کارتمو نشون دادم و وارد عمارت شدم به سمت اتاقم رفتم لباسمو پوشیدم و و گردنبند مو روی میز گذاشتم .( به سمت آشپزخونه رفتم )
+سلام اجوما (با لبخند ملیح)
..:سلام دخترم
+اجوما امروزم باید قهوه ببرم؟
..: آره یعنی هرروز باید ببری
+شروع کردم به آماده کردم قهوه، نگاه های اجوما رو حس میکردم .
ویو جلوتر
+قربان میتونم بیام تو قهوه تونو اوردم.
÷بیا تو
+رفتم داخل گذاشتمش روی میز و دوباره همون قاب عکس رو دیدم ، اینکه من توی اون قاب عکس حضور داشتم اذیتم میکرد.
تعظیم کردم که
÷روز اولی که اومده بودی سرم خیلی شلوغ بود دوباره خودت رو معرفی کن .(جدی)
÷بهت گفتم اون چیه؟(عصبی🗿)
+امم... این اینجا بود میخواستم ببینم چیه... همین .
÷همه شو بریزدور ، و یکبار دیگه جلو من درستش کن .
+چ..چشم
+تموم مدت چشمش روی من بود هنوز هم مثل همون موقع ها نگام میکنه سعی کردم کارمو درست انجام بدم و هول نشم .
+بفرمایید ارباب
÷ اما این ... نه این عادی نیست حتما اتفاقی افتاده که اینطوری اومده ، به احتمال زیاد کاسه ای زیر نیم کاسه اس .
÷برو داخل اتاقم و بزارم روی میزم .
+چشم ارباب
+وارد اتاق شدم میتونستم الان اون سم رو توی لیوانش بریزم اما وجود جی پی اس روی لباسم و جیوی اس توی قاب عکس روی میز و دختریکه داشت از دری که نیمه باز بود منو نگاه میکرد، بی اثر نبود .
داشتم رد میشدم که صدای بلند خندهی ندیمه هارو شنیدم .
..:وایی آخر هفته اس میتونیم بریم خوشگذرونی .
...:آره میتونیم استراحت کنیم .
+پس فقط آخر هفته ها میتونیم بریم بیرون.(زیر لب)
ویو پیش اجوما توی آشپزخونه
..:امروز چطور بود ، خرابکاری که نکردی ؟
+یااا اجوما
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
+لباسمو عوض کردم گوشیمو از بادیگارد گرفتم و به سمت عمارت رئیس جونگ حرکت کردم .
#او ببین کی اینجاست ، خب سموم ریختی توی نوشیدنیش
+خب مطمئنا با وجود دوربین ها این کار غیر ممکنه
#دختره ی احمق ، اینکارو نکردی(داد)
+رئیس اگه میخوایم لو نریم باید هوشمندانه عمل کنیم .(اروم)
#خب اطلاعات چی بدست اوردی .
+هیچی فقط میدونم نمیشه از زیر دستش در رفت .میرم از دست راستت کمک بگیرم .
#..برو
+قربان (اروم)
×یونگ مین ؟ بالاخره اومدی ، چیزی دستگیرت شد؟
+ازتون کمک میخوام
×چیشده؟
+دوربین هارو چیکارکنم خیلی زیادن
×خب میتونی موقع عوض شدن شیفت بادیگارد ها بدون اینکه کسی متوجه بشه همهی جی پی اس هارو در بیاری .
×بادیگارد ها چی اونا رو چیکار کردی؟
+خب من خدمتکار شخصیشم نمیتونن کاری کنن .
× میدونی..به نظرم اینکه یه هفته منتظر تو باشیم وقت طلف کردنه ، بیا این گردنبند رو بگیر جی پی اس داره .
+باشه ...ممنون
ازش گرفتم و و وسایلمو برای هفته بعد آماده کردم .
ویو هفته بعد (خیلیم با حوصله🗿💪)
کارتمو نشون دادم و وارد عمارت شدم به سمت اتاقم رفتم لباسمو پوشیدم و و گردنبند مو روی میز گذاشتم .( به سمت آشپزخونه رفتم )
+سلام اجوما (با لبخند ملیح)
..:سلام دخترم
+اجوما امروزم باید قهوه ببرم؟
..: آره یعنی هرروز باید ببری
+شروع کردم به آماده کردم قهوه، نگاه های اجوما رو حس میکردم .
ویو جلوتر
+قربان میتونم بیام تو قهوه تونو اوردم.
÷بیا تو
+رفتم داخل گذاشتمش روی میز و دوباره همون قاب عکس رو دیدم ، اینکه من توی اون قاب عکس حضور داشتم اذیتم میکرد.
تعظیم کردم که
÷روز اولی که اومده بودی سرم خیلی شلوغ بود دوباره خودت رو معرفی کن .(جدی)
۸۹۴
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.