عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش بیستوششم
سونیک
واقعا....نمیدونم چی بگم. شدو چه صدایی داره! مثل صدای فرشتههاس. چرا باید بگه که صداش افتضاحه، اون محشره از شدت زیبایی صداش کم مونده بود اشک تو چشام جمع شه. شدو آهنگش تموم میشه واقعا خیلی خودشو دست کم میگیره.
شدو: چطور بود از نظر من که بد بود...آااا چرا اینطوری شدی سونیک؟؟
_ پسر! تو زیباترین صدارو داری اونوقت میخوای بگی که صدات افتضاحه؟
شدو: ممنون سونیک نظر لطفته اما من واقعا فکر نمیکنم صدام قشنگ باشه.
_ از نظر من که تو فوقالعاده هستی.
واقعا تو اون لحظه دوست داشتم بیفتم بغلش، اما خودمو کنترل کردم.
_ امشب دلت میخواد بریم به گلخونهم شبا اونجا فوقالعادهس وقتی نور ستارها به شیشههای رنگی میزنه خیلی قشنگ میشه.
شدو: آره دوست دارم حتما بریم.
_ عالیه ساعت ۱۰ پس میریم اونجا.
______________________
شدو
نیم ساعت بعد یه پیغام از روژ برام اومد.
روژ: ساعت ۹نیم ماموریت داری.
لعنتی من به سونیک قول دادم. نمیدونم چی بگم خب اون میدونه که کارم اینه حتما درک میکنه. زمان میگذره و ساعت ۹ربعه، باید عجله کنم.
_ امممم سونیک!
سونیک: بله شدو چیزی میخوای بگی؟
_ آره منباید همین الان برم سرکارم یه ماموریت دارم. زود برمیگردم.
سونیک: ولی آخه...اههه خیلی خب باشه ایرادی نداره.
_ واقعا متاسفم سونیک. قول میدم بهت جبرانش کنم، زودی برمیگردم.
میرم سر ماموریت و کلی زمان میبره، لعنتی ها خیلی زیاد بودن...آخه موقعی که قرار دارم باید گند بزنید به همه چی!! تو راه برگشت بودم...وای ساعت ۱عه!! سونیک حتما خیلی ناراحت شده. میرسم خونه همهجا تاریک بود، میرم سمت اتاقش و وارد میشم. آره تو اتاقش بود.
بخش بیستوششم
سونیک
واقعا....نمیدونم چی بگم. شدو چه صدایی داره! مثل صدای فرشتههاس. چرا باید بگه که صداش افتضاحه، اون محشره از شدت زیبایی صداش کم مونده بود اشک تو چشام جمع شه. شدو آهنگش تموم میشه واقعا خیلی خودشو دست کم میگیره.
شدو: چطور بود از نظر من که بد بود...آااا چرا اینطوری شدی سونیک؟؟
_ پسر! تو زیباترین صدارو داری اونوقت میخوای بگی که صدات افتضاحه؟
شدو: ممنون سونیک نظر لطفته اما من واقعا فکر نمیکنم صدام قشنگ باشه.
_ از نظر من که تو فوقالعاده هستی.
واقعا تو اون لحظه دوست داشتم بیفتم بغلش، اما خودمو کنترل کردم.
_ امشب دلت میخواد بریم به گلخونهم شبا اونجا فوقالعادهس وقتی نور ستارها به شیشههای رنگی میزنه خیلی قشنگ میشه.
شدو: آره دوست دارم حتما بریم.
_ عالیه ساعت ۱۰ پس میریم اونجا.
______________________
شدو
نیم ساعت بعد یه پیغام از روژ برام اومد.
روژ: ساعت ۹نیم ماموریت داری.
لعنتی من به سونیک قول دادم. نمیدونم چی بگم خب اون میدونه که کارم اینه حتما درک میکنه. زمان میگذره و ساعت ۹ربعه، باید عجله کنم.
_ امممم سونیک!
سونیک: بله شدو چیزی میخوای بگی؟
_ آره منباید همین الان برم سرکارم یه ماموریت دارم. زود برمیگردم.
سونیک: ولی آخه...اههه خیلی خب باشه ایرادی نداره.
_ واقعا متاسفم سونیک. قول میدم بهت جبرانش کنم، زودی برمیگردم.
میرم سر ماموریت و کلی زمان میبره، لعنتی ها خیلی زیاد بودن...آخه موقعی که قرار دارم باید گند بزنید به همه چی!! تو راه برگشت بودم...وای ساعت ۱عه!! سونیک حتما خیلی ناراحت شده. میرسم خونه همهجا تاریک بود، میرم سمت اتاقش و وارد میشم. آره تو اتاقش بود.
- ۴.۱k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط