عشق تحت تعقیب

عشق تحت تعقیب
بخش بیست‌وچهارم
شدو
وقتی این سوالو از سونیک پرسیدم دیدم خوابش برده. اون خیلی تنهاس، و اینو هیچکسم نمیدونه انگار احساس میکنه گفتن زندگیش واسه‌ی کسی بی‌ارزشه.‌ من شاید آدم‌کش باشم ولی احساسات دیگران رو خوب میتونم بفهمم. نمیخواستم که بیدارش کنم واسه همین رو مبل دراز کشیدم و سرشو آروم کنار خودم گذاشتم. نمیخوام دیگه هیچوقت ناراحتیش رو ببینم، اون همیشه شاده ولی از درون...شکننده. منم خوابم میبره...ایرادی نداره یه شبه دیگه!
ولی نمیدونم چرا وقتی با سونیکم اینقدر اخلاقم تغییر میکنه. بالاخره خوابم میبره و دیگه چیزی نمی‌فهمم.
__________________
سونیک
صبح که میشه نور خورشید میزنه به چشمام و بیدار میشم. چشمامو که باز کردم خیلی برام عجیب بود.‌من تو بغل شدو بودم!! گونه‌هام سرخ میشن و با چشمای گردم بهش نگاه میکنم، چقدر بانمک خوابیده. خیلی محکم بغلم کرده بود انگار که می‌خواست نیفتم. قلبم یکم تند داشت میزد خیلی صحنه عجیبی بود. دلم میخواست گونه‌شو بوس کنم همین که میخواستم نزدیکش بشم چشماشو آروم باز کرد.
شدو( با خواب‌آلودگی): سونیک...بیدار شدی؟
_ آر....آره شدو...صبحت بخیر.
شدو: انگار دیشب همونطوری خوابت برد نخواستم‌ بیدار بشی واسه همین، یکم قرمز شدی خوبی؟
_ آره من خوبم چیزی نیست ممنون که کنارم...بودی.
دلم میخواست تو بغلش باشم اما بلند شد و منم بلند کرد...خیلی قرمز شده بودم.
شدو: بهتره صورتت رو یه آبی بزنی.
_ آره حتما.
میرم و خودمو تو آینه میبینم. وایی چقدر چشام پف کرده، دیگه نباید اینجوری گریه کنم. شدو رو دیدم که داشت صبحونه رو آماده میکرد.
روی صندلی نشستم و فقط نگاهش میکردم.
شدو: ببینم امروز میخوای چیکار کنی؟
_ آم...ااا...میخوام برم رو آهنگم کار کنم...
شدو: باید بری جایی؟
_ نه‌نه تو خونه‌ی خودمم خيالت راحت.
دیدگاه ها (۷)

عشق تحت تعقیب بخش بیست‌وپنجم شدوخب بعد صبحونه سونیک منو میبر...

عشق تحت تعقیب بخش بیست‌وششمسونیکواقعا....نمیدونم چی بگم. شدو...

عشق تحت تعقیب بخش بیست‌وسومسونیک وقتی که شدو بغلم کرد احساس ...

عشق تحت تعقیب بخش بیست‌ودومشدورفتم دنبال سونیک اما انگار غیب...

تحت تعقیب

╭────༺ ♕ ༻────╮⊊ #my_mistake ⊋#part6⋆┈┈。゚❃ུ۪ ❀ུ۪ ❁ུ۪ ❃ུ۪ ❀ུ۪...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط