ar
#ar
#p3
قدمهایش را تند تر بر میدارد و دنباله بارانی مشکی و بلندش بر روی چمن های سرسبز و تر کشیده میشود..
همان جای همیشگی مینشیند و دستانش را داخل آب زلال فرو میکند.. فکر و خیالات مختلف حواسش را پرت کرده اند و وقت نکرده نگاهی به اطراف بیندازد، بلافاصله مشتی آب به صورت بی روحش میپاشد و سر بلند می کند که دقیقا همان لحظه دختری زیبا و غریبه را روی چمن های سرسبز میبیند که دراز کشیده و چشمانش را بسته است.
با احتیاط بلند میشود و آرام آرام به سمت دختر قدم بر میدارد! با خود احتمال میدهد که دخترک مرده است!
اگر مرده باشد کارش راحت تر است و اگر زنده باشد... مجبور میشود او را با خود ببرد!
بالای سر دخترک می ایستد، خم میشود و دستش را روی بازوی دخترک میگذارد.. تکانش میدهد که پلکهای بلند دخترک ناارامی می کنند...
#p3
قدمهایش را تند تر بر میدارد و دنباله بارانی مشکی و بلندش بر روی چمن های سرسبز و تر کشیده میشود..
همان جای همیشگی مینشیند و دستانش را داخل آب زلال فرو میکند.. فکر و خیالات مختلف حواسش را پرت کرده اند و وقت نکرده نگاهی به اطراف بیندازد، بلافاصله مشتی آب به صورت بی روحش میپاشد و سر بلند می کند که دقیقا همان لحظه دختری زیبا و غریبه را روی چمن های سرسبز میبیند که دراز کشیده و چشمانش را بسته است.
با احتیاط بلند میشود و آرام آرام به سمت دختر قدم بر میدارد! با خود احتمال میدهد که دخترک مرده است!
اگر مرده باشد کارش راحت تر است و اگر زنده باشد... مجبور میشود او را با خود ببرد!
بالای سر دخترک می ایستد، خم میشود و دستش را روی بازوی دخترک میگذارد.. تکانش میدهد که پلکهای بلند دخترک ناارامی می کنند...
۹۷۸
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.