BTS, Roman
#قطره_های_خون_گردنم
#Part15
(دفتر رییس)
تق تق تق
تهیونگ درب اتاق اون رییسه رو زد
..- بیا تو
مثل اینکه خود رییسه اون و گفت..
داخل که شدیم، یک صندلی چرخی پشت یک میز تیره بود. صندلی رنگ مشکی و پشتش به ما بود، روش به سمت پنجره تاریک.
منظره از اینجا خیلی ترسناک و دلگیر دیده میشه، همین ترسناکیش خیلی قشنگه!
تهیونگ- قربان منم
صندلی رو دور داد. یک مرد قد بلند و خوش تیپ.
(خنده)رییس- اوه تهیونگ، تویی؟
خیلی مهربون حرف میزد! از طرز برخوردش خوشم. اومد.
از پشت میز بلند شد و اومد تهیونگ و خیلی سر سنگین بغل کرد.
تهیونگ- قربان
رییس- از دیدنت خوشحالم. امیدوارم دست پر برگشته باشی
تهیونگ- البته، اونم چه چیزی!
(خنده)من- تهیونگ، مگه چند وقت دوستا تو ندیدی! هرکی رو تا الان دیدی و بغل کردی!
رییس یک نگاهی بهم انداخت.
رییس- خودشه؟
(خنده)تهیونگ- بله قربان
با رضایت کامل نگام میکرد.
(خجالت، خنده)من- اوه! چرا هرجا میریم اینقدر بهم خیره میشید!
رییس- اوه عذر میخوام
و دور زد رفت پشت میزش نشست. تهیونگ سمتش رفت و اون خون بیچاره ی من و بهش داد.
من- هی هی هی هی.. بلا سر من نیارین!
(خنده)رییس- نه. دکتر جین بهش چیزی اضافه کرده که به راحتی بتونیم ازش استفاده کنیم. نترس بوی خونت تحریکمون نمیکنه.
من- او..
جواب آزمایش رو با دقت نگاه میکرد
رییس- لطفا بشینید
روی صندلی ها نشستیم، اما من به سمت میزش خم بودم و تمام کارهاشو با دقت نگاه میکردم.
رییس- همه چیز و بهش گفتی؟
من- ها!؟
تهیونگ- بله رییس گفتم
[چرا هر چی میشه به خودت میگیری احمق:/]
دست از خیره شدن برنمیداشت. با دقت چشام و تیز میکردم تا آنالیزش کنم. دوست داشتم بدونم این رییسشون واقعا آدم خوبیه یا خودشو به خوبی زده!
خیلی ضایع خیره بودم، همینکه دست از کاراش برداشت و زیر چشمی نگام کرد، من خودم و به اون راه زدم. سریع به سمت تهیونگ چرخیدم و مدام بهش چشمک میزدم که چیزی نگه. و اون در جوابم فقط میخندید.
رییس- چیزی شده؟
برگشتم
من- ا.. چیزه.. میگم اسمت چیه!؟ راستش و بخوای خیلی دوست دارم دوست پیدا کنم.
آزمایش و روی میز گذاشت تا باهام آشنا شه. با دقت تمام هوش و حواسش و به من سپرده بود و منم از موقعیت کامل استفاده کردم.
#Part15
(دفتر رییس)
تق تق تق
تهیونگ درب اتاق اون رییسه رو زد
..- بیا تو
مثل اینکه خود رییسه اون و گفت..
داخل که شدیم، یک صندلی چرخی پشت یک میز تیره بود. صندلی رنگ مشکی و پشتش به ما بود، روش به سمت پنجره تاریک.
منظره از اینجا خیلی ترسناک و دلگیر دیده میشه، همین ترسناکیش خیلی قشنگه!
تهیونگ- قربان منم
صندلی رو دور داد. یک مرد قد بلند و خوش تیپ.
(خنده)رییس- اوه تهیونگ، تویی؟
خیلی مهربون حرف میزد! از طرز برخوردش خوشم. اومد.
از پشت میز بلند شد و اومد تهیونگ و خیلی سر سنگین بغل کرد.
تهیونگ- قربان
رییس- از دیدنت خوشحالم. امیدوارم دست پر برگشته باشی
تهیونگ- البته، اونم چه چیزی!
(خنده)من- تهیونگ، مگه چند وقت دوستا تو ندیدی! هرکی رو تا الان دیدی و بغل کردی!
رییس یک نگاهی بهم انداخت.
رییس- خودشه؟
(خنده)تهیونگ- بله قربان
با رضایت کامل نگام میکرد.
(خجالت، خنده)من- اوه! چرا هرجا میریم اینقدر بهم خیره میشید!
رییس- اوه عذر میخوام
و دور زد رفت پشت میزش نشست. تهیونگ سمتش رفت و اون خون بیچاره ی من و بهش داد.
من- هی هی هی هی.. بلا سر من نیارین!
(خنده)رییس- نه. دکتر جین بهش چیزی اضافه کرده که به راحتی بتونیم ازش استفاده کنیم. نترس بوی خونت تحریکمون نمیکنه.
من- او..
جواب آزمایش رو با دقت نگاه میکرد
رییس- لطفا بشینید
روی صندلی ها نشستیم، اما من به سمت میزش خم بودم و تمام کارهاشو با دقت نگاه میکردم.
رییس- همه چیز و بهش گفتی؟
من- ها!؟
تهیونگ- بله رییس گفتم
[چرا هر چی میشه به خودت میگیری احمق:/]
دست از خیره شدن برنمیداشت. با دقت چشام و تیز میکردم تا آنالیزش کنم. دوست داشتم بدونم این رییسشون واقعا آدم خوبیه یا خودشو به خوبی زده!
خیلی ضایع خیره بودم، همینکه دست از کاراش برداشت و زیر چشمی نگام کرد، من خودم و به اون راه زدم. سریع به سمت تهیونگ چرخیدم و مدام بهش چشمک میزدم که چیزی نگه. و اون در جوابم فقط میخندید.
رییس- چیزی شده؟
برگشتم
من- ا.. چیزه.. میگم اسمت چیه!؟ راستش و بخوای خیلی دوست دارم دوست پیدا کنم.
آزمایش و روی میز گذاشت تا باهام آشنا شه. با دقت تمام هوش و حواسش و به من سپرده بود و منم از موقعیت کامل استفاده کردم.
- ۱.۴k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط