پارت سوم پارت آخر
پارت سوم (پارت آخر)
ات:ته ته خواهش میکنم گریه نکن مگه یه مافیا خودشم بزرگترین مافیای کره مگه گریه میکنه لطفا بس کن ته ته ته
ته همینطور داشت گریه میکرد و ات هم تو شک بود یه صدایی تو دلش میگفت ته رو ببخشه ولی غرورش چی ولی بلاخره به ندای درونیش گوش داد و تصمیم گرفت ته رو ببخشه و باهاش از اول شروع کنه و بهش یه فرصت بده
ات:ته میبخشمت وبهت یه فرصت دوباره میدم
ته:چی جدی میگی
ات:آره ولی شرط. داره
ته :چه شرطی هرچی باشه قبول میکنم
ات:هرشرطی
ته :آره
ات:خب اول مافیا رو ول میکنی و یه آدم معمولی میشی نمیخام پسرم بین مافیا ها بزرگ بشه دوم دیگه مشروب و سیگارو اینجور چیزا دستت نمیگیری چه برسه بنوشی سوم مهربون میشی و دیگه روم دست بلند نمیکنی
ته :قبول قول میدم همشو انجام بدم فقط تو خوشحال باش و بخند برام کافیه
ات سر این حرف تهیونگ یه لبخند زد و تهیونگ هم با لبخند او خوشحال شد
دوازده ماه بعد
ویو ات
ته به قول هاش عمل کرد الان دیگه مافیا نیست یه شرکت بزرگ داره اون دیگه مست نمیکنه و سیگار نمیکشه و با من و پسرم خیلی مهربونه اسم پسرمون هم تهیون هستش الان هفت ماهه س ته خیلی دوسش داره بلاخره ماهم مثل بقیه زوج ها خوشحالیم یه زندگی آروم با پسرمون داریم خوشحالم از این که به قلبم گوش دادم و به تهیونگ یه فرصت دادم
تهیونگ :عشق کجایی
ات:الان میام
ات رفت پیششون دید که پسرش اولین حرفش رو گفت مامان از خوشحالی بال درآورده بود بعد ات و ته هم رو بوسیدن بابت این زندگی خوبشون
پایان پارت
میدونم خیلی کوتاه بود ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه فردا هم چندپارتی جدید از کوکی میزارم دوستون دارم بای
ات:ته ته خواهش میکنم گریه نکن مگه یه مافیا خودشم بزرگترین مافیای کره مگه گریه میکنه لطفا بس کن ته ته ته
ته همینطور داشت گریه میکرد و ات هم تو شک بود یه صدایی تو دلش میگفت ته رو ببخشه ولی غرورش چی ولی بلاخره به ندای درونیش گوش داد و تصمیم گرفت ته رو ببخشه و باهاش از اول شروع کنه و بهش یه فرصت بده
ات:ته میبخشمت وبهت یه فرصت دوباره میدم
ته:چی جدی میگی
ات:آره ولی شرط. داره
ته :چه شرطی هرچی باشه قبول میکنم
ات:هرشرطی
ته :آره
ات:خب اول مافیا رو ول میکنی و یه آدم معمولی میشی نمیخام پسرم بین مافیا ها بزرگ بشه دوم دیگه مشروب و سیگارو اینجور چیزا دستت نمیگیری چه برسه بنوشی سوم مهربون میشی و دیگه روم دست بلند نمیکنی
ته :قبول قول میدم همشو انجام بدم فقط تو خوشحال باش و بخند برام کافیه
ات سر این حرف تهیونگ یه لبخند زد و تهیونگ هم با لبخند او خوشحال شد
دوازده ماه بعد
ویو ات
ته به قول هاش عمل کرد الان دیگه مافیا نیست یه شرکت بزرگ داره اون دیگه مست نمیکنه و سیگار نمیکشه و با من و پسرم خیلی مهربونه اسم پسرمون هم تهیون هستش الان هفت ماهه س ته خیلی دوسش داره بلاخره ماهم مثل بقیه زوج ها خوشحالیم یه زندگی آروم با پسرمون داریم خوشحالم از این که به قلبم گوش دادم و به تهیونگ یه فرصت دادم
تهیونگ :عشق کجایی
ات:الان میام
ات رفت پیششون دید که پسرش اولین حرفش رو گفت مامان از خوشحالی بال درآورده بود بعد ات و ته هم رو بوسیدن بابت این زندگی خوبشون
پایان پارت
میدونم خیلی کوتاه بود ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه فردا هم چندپارتی جدید از کوکی میزارم دوستون دارم بای
- ۲۰.۷k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط