عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۲۴
-اینقدر بی عرضه دیدیم که تو یکسال نتونم حاملت کنم؟
بهش نگاه کردم که ادامه داد
-البته نمی کنم چون هنوز کوچولویی ولی با مهگلم ازدواج نمیکنم نمیذارم کسی برای زندگیم تصمیم بگیره
لبخند ظریفی روی لبم اومد که با دیدنش جشمای اونم براق شد
بعد بلند گفت
-خب بعد ناهار من و خانومم میریم خونه ی خودمون
با خانوممی که گفت دلم زیر ورو شد
که خان بابا گفت
-اینجا هم خونه ی خودته
هه نگفت خودتون گفت خودت
-ممنون ولی جایی که خونه ی زنم نباشه خونه ی منم نیست
همه سرها متعجب سمت ارسلان برگشت و ...
#پارت۲۴
-اینقدر بی عرضه دیدیم که تو یکسال نتونم حاملت کنم؟
بهش نگاه کردم که ادامه داد
-البته نمی کنم چون هنوز کوچولویی ولی با مهگلم ازدواج نمیکنم نمیذارم کسی برای زندگیم تصمیم بگیره
لبخند ظریفی روی لبم اومد که با دیدنش جشمای اونم براق شد
بعد بلند گفت
-خب بعد ناهار من و خانومم میریم خونه ی خودمون
با خانوممی که گفت دلم زیر ورو شد
که خان بابا گفت
-اینجا هم خونه ی خودته
هه نگفت خودتون گفت خودت
-ممنون ولی جایی که خونه ی زنم نباشه خونه ی منم نیست
همه سرها متعجب سمت ارسلان برگشت و ...
۸.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.